به احترام زندگی
اگر از طبیعت، اشیاء، وسایل نقلیه و خیلی از چیزهای دیگر مقاله تهیه کنی و در معرض دید عموم قرار دهی، با هر سختی و مشقتی که باشد، نوشته میشود و گاهی آنقدر نوشتهها دلچسب و عالی از آب درمیآیند که خودت نیز از خواندنش لذت میبری، ولی نوشتن از عشق، از هیجان، از ذوق و شوق و لذت، سختترین نوشتن جهان است. یک حس لذتبخش را که نمیتوان اینقدر ساده و بدون مناسک خاص و آیینی ویژه تقسیم کرد. مقدمات میخواهد، آرامش میخواهد، سازماندهی میخواهد. حتی احتیاجی به نوشتن و طول و تفسیر هم ندارد، باید خیره شوی به زمین چمن و پا به توپ شدن بازیکن خارقالعاده را به نظاره بنشینی. دقیقا در همان آن و لحظهای که دریبل میزند، زندگی قسمت خوبی از بودنش را به رخ میکشد.
***
لیونل مسی، توی پنج سالگیاش، یک پسربچه رنگ و رو پریده و زار و نزار است. کمی خجالتی، کمی ترسیده و بسیار مستعد. با قد کوتاه و خیلی هم ناخوش. ویدیوهایی از پنج سالگیاش در تیم نونهالان در آرژانتین روی سایتهاست که او را همان اندازه مسلط که امروز هست، نشان میدهد. فرم ایستادنش پشت توپ، دریبلزدن پسربچههای پنج ساله دیگر، گلزدنش توی دروازه، دروازهبانی پنج ساله، او دقیقا همان تصویری است که امروز از خودش نشان میدهد. با این تفاوت که آن موقع دلنگرانی اصلی خانوادهاش، هورمونهای رشد نامساعدی بود که توی بدنش ترشح میشدند و اجازه رشد به او نمیدادند. او یک استعداد پنج ساله است که توی زمین حرکات خارقالعاده انجام میدهد و همه را انگشت به دهان میگذارد. به هر حال باید فرقی میان لئو و دیگر پنج سالههای جهان باشد که ویدیویی از پا به توپ شدنش در پنج سالگی روی سایتهاست.
***
توی ۱۳ سالگی، لیونل وارد تیم نوجوانان بارسلونا میشود. او همچنان یک پسربچه کمرو و رنگ و رو پریده است که قد کوتاهی دارد، ولی پا به توپ که میشود، دهان همه باز میماند. همبازی دوران کودکی مسی، پیکه است. همان مدافع عجیبی که این روزها خبر ازدواجش با یک خواننده زن آنقدر داغ و غریب است که حتی عدهای از طرفدارانش را دلسرد کرده و او را به سر به هوابودن متهم میکنند. اما پیکه خاطرههای عجیبی از مسی به زبان میآورد.
او، لئو ۱۳ سالهای را به خاطر میآورد که با رنگ و روی پریده، به تیم نوجوانان باشگاه بارسلونا وارد شد و سرنوشت همبازیهایش و حتی باشگاه را تغییر داد. مدافعان اجازه نداشتند تکلهای سخت روی پای او بروند و باید مراقب بازیکن نورچشمی و تازه از راه رسیده میبودند. بازیکنی که هنوز هورمنهای رشدش به وضعیت مناسب بازنگشته بودند و آنقدر ضعیف و لاغر و زار و نزار بود که هر لحظه این احتمال میرفت بلایی جدی سرش بیاید. اما آنها خاطرههایی متفاوت دارند؛ خاطرههایی که حتی اگر میخواستند هم نمیتوانستند به گرد پای مسی برسند، چه برسد به آنکه بتوانند روی پای او تکل بروند. تا آنکه اتفاق ناخوشایندی افتاد و تبدیل به نقطه عطف زندگی بازیکن ضعیف و شکننده و خجالتی شد. در دومین بازی تیم نوجوانان بارسا، وقتی مسی پیراهن شماره ۱۸ را پوشید و با موهای بلند و چهرهای که هنوز آثار بلوغ روی آن نمایان است، وارد زمین شد، یکی از آن تکلهای منعشده روی پای او رفتند و آنچه نباید پیش آید، پیش آمد. مسی با صورت روی زمین افتاد و یکی از استخوانهای صورتش شکست و آنقدر اوضاع ناخوشایند بود که او را با آمبولانس به بیمارستان بردند و چند هفتهای از او خبری نبود. اما پس از بازگشت، او بازیکنی بود که کمتر خجالت میکشید. قویتر شده بود و سریعتر میدوید.
***
پا به توپ شدن یک هنر است. اینکه چطور توپ را روی پایت نگه داری و چطور آن را شوت کنی و با چه سرعتی، با چه قدرتی و در چه موقعیتی به توپ ضربه بزنی، تو را تبدیل به یک بازیکن خوب میکند. با اتفاقی که برای مسی افتاد و پس از آنکه قدم به تیم بزرگسالان بارسلونا گذاشت و در ۱۷ سالگی به تیم ملی آرژانتین دعوت شد، داستان شکل بهتری گرفت. او را به خاطر ملیت مشابهی که با مارادونا داشت، به نام مارادونای دوم شناختند و اسطوره فوتبال از مسی بهعنوان بهترین بازیکن جهان بعد از خودش نام برد.
هر وقت هم نام مارادونا میآید، لبخندی روی صورت مسی مینشیند و بازیکن اعجوبه، با لحنی خاضعانه از مارادونا صحبت میکند. مسی خودش را مارادونای دوم نمیداند و اعتقاد دارد او فرسنگها با مارادونا فاصله دارد. او خودش را با مارادونا مقایسه نمیکند و نمیخواهد دنبالهای برای راه او باشد. مسی میخواهد تاریخ دستاوردهای خودش را در جهان فوتبال ثبت کند.
برای لیونل مسی، مارادونا یک قهرمان است. یک اسطوره، اسطورهای غیرقابل مقایسه که در ذهن و تصور و حتی خیال ثبت شده و ذهن اجازه خودنمایی در این جو و فضا را نمیدهد. اما نه آنکه خود را دستکم بگیرد، مسی هم اعتقاد دارد فرشتهای از جهان ماورایی فوتبال است که روی زمین آمده تا فوتبال را در مقابل چشم آدمیان بازی کند. لئو در ۲۲ سالگی، پس از اینکه در یک بازی حساس در مقابل آرسنال چهار گل به این تیم زد و تاریخ تیمهای باشگاهی انگلیسی را هم دچار تغییر و تحول کرد، تبدیل به بازیکنی شد که نهتنها کمرو و خجالتی نیست که اعتمادبهنفسی مثالزدنی و ستودنی دارد؛ اعتمادبهنفسی که به توپ مدیون است.
در همین ۲۲ سالگی است که بارسلونا همراه با لیونل مسی، هر سه جام مهم اسپانیا و اروپا را به دست میآورد و خیلی سریع اسمش را زنده میکند. در همین سال است که کفش طلایی فیفا را به دست میآورد و با رکورد ۵۰ گل در لیگ، رکورد دیگری به نام خودش ثبت میکند. او یک بازیکن خلاق و ۲۲ ساله است که در پایان ۲۲ سالگیاش، بهعنوان سفیر حسننیت یونیسف وارد میدان میشود. یک بازیکن کوتاه قد، خوشخنده، خوشبرخورد و دوستداشتنی که به کشورهای فقیر و زلزلهزده و از دست رفته و بیروحیه همسایه کشورش مثل کاستاریکا و هائیتی سر میزند و با بچههای کمسن و سال اما اهل فوتبال گپ میزند و به آنها روحیهای دوچندان برای زندگی میدهد.
مسی را با تیشرت آبی کمرنگ و با طرح یونیسف بردهاند کاستاریکا. کشوری کوچک و فقیر که دستاندرکاران یونیسف آنجا شعار «ما همه مدرسه میسازیم» میدهند تا بچههای کمسن و سال را از خیابانها جمع کنند و پشت نیمکتهای مدرسه بنشانند.
***
به محض ورود لئو، رنگ و بوی شهر تغییر میکند؛ آدمها، بزرگ و کوچک، زن و مرد، با تابلوهایی که عکس مسی روی آن است، دنبال او راه میافتند. مسی را میبرند در جمع هفت نفره تا بچههای فوتبالیست کاستاریکایی، او را ببینند. پسربچهای ۱۱ ساله به خبرنگار یونسکو میگوید: «تا آخر عمرم دوش نمیگیرم!» او، امضای مسی را روی بازوی راستش دارد و خب، حق دارد دیگر، شاید اگر من هم بودم، اوضاعم همین بود. بهترین بازیکن جهان، ۲۲ ساله است وقتی قراردادش با یونسکو را امضا میکند.
مسی تبدیل به قهرمان رویاهای زمینی بچههایی شده که در بدبختی و سختی زندگی میکنند و دعای هر روز و شبشان، زندگی بهتر است. این، اصلیترین و شاید مهمترین و حیاتیترین تفاوت مسی و مارادونا است. لیونل مسی برای زندگی، برای زندگی بهتر احترام قائل است و تبدیل به نماد خوشایند مردمانی شده که در کودکی فقر را پشت سر گذاشته و با هورمونهای رشدشان درگیر بودهاند.
همانطور که میدانید او همچنان جثهای کوچک دارد، هنوز وقتی پا به توپ میشود، تن و بدن مدافعان میلرزد، رکوردهای جهانی متمایز دارد، از زندگی لذت میبرد، جملات غریب به زبان نمیآورد و کریخوانیهایش هم محترمانه است. نه اثری از آن خجالت پنج سالگی در چهرهاش است و نه خبری از تکبر و غرور مارادوناوار. او، یک بازیکن خارقالعاده و استثنایی و یک انسان دوستداشتنی است که میتوان به احترامش ایستاد و کلاه از سر برداشت.
***
آه… مورینیوی بیچاره
خوزه مورینیو، آن روزها، وقتی یکی از خبرنگاران با شیطنت به او گفته بود: «شما شش بار در مقابل مسی بازی کردید» مکث نکرده بود و بلافاصله توضیح داده بود: «من؟ اگر من مقابل مسی بازی میکردم، تا الان ۵۰ گل خورده بودم و حتی دستم هم بهش نرسیده بود.» مطمئن باشید پس از دو گلی که مسی در بازی رفت بارسا و رئال، در زمین رئال به تیم مورینیو زد، مربی متکبر و از خودراضی همچنان میتواند این جملات را درباره او به زبان بیاورد.
بازدید:۳۹۵۸۴۱