برترین و معتبرترین مرکز مشاوره در سطح ایران به همراه بهترین دکتر روانشناس و روانپزشک
فقط با یک تماس تلفنی از بهترین مشاوران ایران به صورت مشاوره حضوری، مشاوره آنلاین و مشاوره تلفنی
«قلیان یکی از عوامل اصلی سرطان است که متاسفانه در بین جوانان زیاد شده»
قلیانساز و قلیانشکنهای ایران قدیم
۱- جارچی، قندگیر، استکانشوی، قلیان چاقکن، سرچاقکن، آتش بیار و دیزیپز از شغلهای قدیمی و آشنای ایرانیاند، خصوصا آن قلیان چاقکن که میگویند در دربار پادشاه جاه و مقامی داشت و در بین کسبه بازار به اسم و رسمش مینازید و هر غریبهای را قلیان چاق نمیداد. حالا این که اصلا قلیان از کجا وارد فرهنگ ایران شد که با آن به جنگ سلطه غریبهها هم رفتیم و تقریبا ۱۲۰ سال پیش، در بهار ۱۲۷۰، با شکستن آن و تحریمش برای اولین بار حرف دلمان را زدیم، یک طرف، این که قلیان اصلا مال ایران بود و ایرانیهای اهل دود ساختنش و خودشان هم شکستنش، یک طرف دیگر.
۲- «ایرانیان تنباکو را با دستگاهی کاملا اختصاصی میکشند. در کوزه گلی دهان گشادی به قطر سه انگشت، تنه قلیانی از چوب یا نقره که سوراخی در وسط دارد قرار میدهند، و بر سر آن مقدار تنباکوی نمدار با کمی آتش میگذارند و در زیر قلیان سوراخ ممتدی است که در حالی که نفس را بالا میکشند، دود تنباکو با شدت از امتداد سوراخ پایین آمده و داخل آب که به رنگهای مختلف میآمیزد، داخل میشود. این کوزه مرتبا تا نصفه آب دارد.
دود که در آب است، به سطح میآید و هنگامی که نفس را بالا میکشند، از نی قلیان دود به دهان وارد میشود. به واسطه آبی که به قلیان میریزند دود تنباکو تصفیه میشود و کمتر ضرر میرساند. والا با این همه قلیان که میکشند، مقاومت برای آنها غیر ممکن است. ایرانیان زن و مرد، به طوری از جوانی عادت به کشیدن تنباکو کردهاند، که کاسبی که باید روزی پنج شاهی خرج کند، سه شاهی آن را به مصرف تنباکو میرساند. میگویند اگر تنباکو نمیداشتیم، چطور ممکن بود کیف و دماغ داشته باشیم.»
تاورنیه (م۱۶۰۵ – ۱۶۸۹) سیاح فرانسوی که در زمان صفویه ۹ بار به ایران آمد.
۳- این جور که تاریخ میگوید و تاریخنویسانی مثل دهخدا، توی کتابهایشان نوشتهاند، واژه «قلیان» یا «غلیان» که به معنی جوشش بود، اما اسم اسباب دود، اولین بار در شعری از اهلی شیرازی، شاعر قرن دهم آورده شده، بعد هم که این تاورنیه سیاح و شاردن فرانسوی در سفرنامههای قرن ۱۱ هجری از روش عجیب تنباکوکشی ایرانیها مینویسند و اجزای قلیان را نام میبرند که همگی اسامی فارسی دارند. حالا چون همین جناب تاورنیه در سفرنامه عثمانیاش چیزی در باب قلیان ترکی نگفته، از طرف تاریخنویسانی مثل کسروی، که دهخدا از او مثال آورده، این طور برداشت میشود که اصولا این شیء عجیب با انواع و اقسام نارگیلی و کوزهای و بلوریاش، ساخت مردم ایران بوده که وقتی پرتقالیها در زمان شاه طهماسب توتون را به ایران آوردند، همگی دودی شدند و پولدارهایشان قلیان ساختند و بیپولها به همان چپق راضی ماندند.
۴- « قلیان ز لب تو بهرهور میگردد
نی در دهن تو نیشکر میگردد
بر گرد رخ تو دود تنباکو نیست
ابری است که بر گرد قمر میگردد
(اولین ابیات قلیاندار و دوددار که اهلی شیرازی در سال ۹۴۲ هجری قمری گفته است؛ ۳۰ سالی بعد از آمدن پرتقالیها.)
۵- داستانهای قلیان نمیدانم چرا به شیرازیها برمیگردد، این که بهترین تنباکو در شیراز عمل میآمده، یا به قول لرد کر و زن انگلیسی تنباکوی فارس لطیف بود یا این که اهلی شیرازی، شعر عاشقانه برای قلیان گفته و کریمخان زند در نقاشیهای به جا مانده در دوره زندیه با قلیان ژست گرفته یک طرف، آن میرزای شیرازی یک طرف دیگر که اصلا قصه قلیان را زد و شکست و یک جور دیگر تعریفش کرد.
۶- «حاکم قم مالیات تازه غیرقانونی بر میوه وضع کرده بود. شاه صفی از این امر آگاه شد و حاکم را به اصفهان احضار کرد و به پسر او که «غلیان چاقکن» پادشاه بود، فرمان داد که پدرش را بکشد. او هم ناچار اجرا کرد.»
باز هم از سفرنامه تاورنیه
۷- میگویند ناصرالدین شاه قاجار که دیگر قلیان جواهرنشان را از فتحعلیشاه ارث برده بود و در سلامهای رسمی پدر جدش هم قلیان چاق میکردند و اصلا همه بزرگان یک قلیانچی داشتند که همراهشان به مراسم و محافل میآمد و قلیان تنباکویشان را چاق میکرد، برای خودش در اتاقی در کاخ گلستان بزمی کوچک راه میانداخت و قلیان در تنهایی میکشید.
در روزگاری که به قول جعفر شهری حتی حمام عمومیها هم قلیاندار و غلام قهوهچی داشتند و خلاصه زن و مرد از اعتیاد به دود تنباکو رهایی نداشتند، این وسط بعضیها به قلیان شان جواهر آویزان میکردند و بعضیها برگ توی قلیان میانداختند و البته ناصرالدین شاه هم میرفت سفر سوم فرنگ که به قول شیرازیها پِری بخورد و برگردد و جمع و جوری کند که بتواند باز سر از نمایشخانههای پطرزبورگ در بیاورد که اتفاقا به تور سر ماژور تالبوت افتاد.
۸- «اجزای قلیان: ۱- بادگیر ۲- سر قلیان یا سرپوش جای تنباکو و زغال داغ ۳- تنه چوبی و فلزی ۴- میلاب ۵ – نی پیچ ۶- کوزه گلی و نارگیلی و بلوری و…»
۹- میگویند اولین بار مالیاتهایی که از این همه کشت و مصرف تنباکوی ایران، توی جیب دولتمردان میرفت، در زمان شاه صفی جانشین شاه عباس صفوی خودشان را نشان دادند. چون شاه صفی مثل شاه عباس که مخالف کشیدن قلیان و چپق بود، تصمیم گرفت جلوی کشت توتون را بگیرد، ولی به محض تصمیمگیری، برایش خبر آوردند که هزارها تومان پولی که از اصفهان و تبریز و شیراز نصیبش میشود، به باد خواهد رفت. همین هم بود که به چپق کشیاش ادامه داد و چیزی را هم ممنوع نکرد، بعدتر در دوره ناصری، اعتمادالسلطنه، همان نوه قاتل امیرکبیر و پیشخدمت خاصه خاطرهنویس پیشنهادی را مطرح کرد که میشود گفت پیشنویس بعدی جریان تنباکو شد، این پیشنهاد «قانون اداره انحصاریه تنباکو و توتون و متفرعات آن » بود که در حقیقت به جیب دولت و شاه و این دور وبریها کمک میکرد، اما ناصرالدین شاه زیر سبیلی ردش کرد و وقتی هم به خاطر دل اعتمادالسلطنه پایش مهر زد، امینالسلطان صدر اعظم محلی برای اجرایش نداد. سه سال بعد در ۱۳۰۶ قمری، وقتی شاه در فرنگ بود، با تدبیر لرد سالیسبوری (نخست وزیر و وزیر خارجه انگلیس) و زحمت ماژور تالبوت، از دوستان همین جناب لرد، هم اعتمادالسلطنه به راضی کردن شاه برای عقد قرارداد رضایت داد، هم امینالسلطان زرنگ که میگویند سِرهنری درمونت وولف، وزیر مختار انگلیس در ایران، خوب پخته بودش. همین سر هنری که بعدها قرارداد دارسی را هم در یقه ایران گذاشت و کسی هم یقهاش را نگرفت.
۱۰- «کمتر باشد مرا غم تنهایی
مأیوس شدم به عالم تنهایی
صحبت به کسی گو که اگر نیست چه باک
قلیان کافی است همدم تنهایی»
(باسطی)
۱۱- خب البته شاه به ایران برگشت، پشت سرش جناب تالبوت هم یواشکی آمد و کمپانی رژی را راه انداخت و در مقابل امتیاز کشت و برداشت و فروش توتون و تنباکو متعهد شد ۲۵ هزار لیره یک جا و بعد سالانه ۱۵ هزار لیره به صندوق شاه بدهد و سبیل امینالسلطان و بقیه را هم چرب نگه دارد. حالا این که امینالسلطان بعدها ادعا کرد این قرارداد در مقابل قرارداد لغو شده راهآهن بوشهر ـ گیلان به انگلیسیها داده شده و چارهای جز پذیرفتنش نبوده یک طرف، آن تاجرانی که از ترس ورشکستگی اعتراض کردند و توسری خوردند، یک طرف دیگر و همین جا بود که صدای مردم معمولی هم در آمد و شکایت رفت به خانه روحانیون که فصل تازهای رقم بخورد در تاریخ ایران، علیه قرارداد ۵۰ ساله ضد کشت و تجارت ایرانی، در ۲۸ رجب ۱۳۰۷ یا همان ۱۲۶۹ خودمان.
۱۲- « صورت فرمان امتیاز تنباکو و تتن ]توتون[ منوپل خرید و فروش و ساختن در داخل یا خارج – کل تتن و تنباکوئی که در ممالک محروسه به عمل آورده میشود تا انقضای مدت ۵۰ سال از تاریخ امضاء این انحصارنامه به ماژور تالبوت و به شرکای مشارالیه مشروط به شرایط آتی واگذار فرمودیم: فصل اول- صاحبان این امتیازنامه همه ساله مبلغ ۱۵ هزار لیره انگلیسی به خزانه عامره اعلی کارسازی خواهند نمود اعم از اینکه از این کار نفع ببرند یا ضرر، این پول هر ساله در پنج ماه از سال گذشته، پرداخته میشود. فصل دویم – فقط محض تعیین از تنباکو و تتنی که در ممالک محروسه به عمل آورده میشود صاحبان این امتیاز ثبت از زارعی که میخواهد عمل زراعت این امتیاز را بکند نگاه خواهند داشت و دولت علیه به حکام محلیه حکم اکیدی خواهد فرمود که زارعین تنباکو و تتن را مجبور به دادن ثبت نمایند و اذن و اجازه نامچه از برای فروش و معامله و غیره تتن و تنباکو و سیگار و انفیه و غیره حق خالص صاحبان این امتیاز است و احدی جز صاحبان این امتیازنامه حق صدور اجازه نامجات مزبوره ندارند و نخواهند داشت. اصناف تتن و تنباکو فروش که مشغول این حرفتاند در کسب و معاملات داخله خود برقرار خواهند بود مشروط به داشتن اجازه نامه که دارنده امتیاز خواهد بود.»
۱۳- میگویند همان روزها بود که روزنامهچیان روزنامه اختر در استانبول و روزنامه ترکی صباح از معایب و ضررهای قرارداد زورکی گفتند و تالبوت را استعمارگر صدا زدند، روسها هم که ساوجبلاغ کشت تنباکو میکردند، پی ماجرا را گرفتند و مخالفت کردند و حتی گفتند ایران دوباره گیر ترکمنچای افتاده و خلاصه کمپانی رژی با دفتر و دستک در ایران پیاده نشده بود که مخالفتها و کارشکنیهای دور و نزدیک شروع شد. این وسط به گفته خود اعتمادالسلطنه، انگلیسیها جوری مثل مور و ملخ به ایران ریختند که میشد اسمش را گذاشت، «سلطنت انگلیس در ایران».
گرچه دیگر تالبوت هم به نحوی از اعتراض تُجّاری که با امینالدوله پیش شاه رفتند و شش ماه فرجه گرفتند و مردمی که اسبهایش را سیخ میزدند و خرابکاری میکردند، ترسیده بود.
در نتیجه امتیازش را به «شرکت چندملیتی، به نام شرکت تنبک فروخت که زیردست بانک عثمانی کار میکرد، نشستگاهش در استانبول بود و سردمداران رژی از سهامدارانش بودند.»
و سودش را گذاشت توی جیب و در رفت. روسها که دیگر جیغشان در آمده بود، نشستند و نگاه کردند به اعتراض علمای فارس و پشت سرشان تبریزیها که اصلا مانع ورود اهالی کمپانی به شهرشان شده بودند و اصفهانیها که میگویند بار تنباکو آتش زدند و مو بر تن ظلالسلطان حاک اصفهان سیخ کردند. بالاخره هم قوام حاکم شیراز مردم معترض را به گلوله بست و سرکردهشان را تبعید کرد و مردم تبریز سرکوب شدند تا دولت به مقصودش برسد. گرچه بعد هم در جواب، سگی در کوچهها با دستخط شاه چرخید و کشمکش به اوج رسید.
۱۴- «روزنامه اختر به واسطه انقلاب داخلی آذربایجان در سر مسئله رژی تنباکو حسبالامر سفیرکبیر باز شد، شاید به موعظه و نصیحت رفع شورش عوام را بکند. فقره شورش و انقلاب تبریز خیلی اهمیت کسب نموده، تفصیل آن از این قرار است که اولا اهالی آذربایجان عریضه تند زبان از روی دستورالعمل [روزنامه] قانون متفقا به شاه عرض کرده و حرفهای بسیار سخت در آن نوشته که اگر شاه این مسئله رژی را موقوف نکند.
ما هم مجبوریم کارهای دیگر بکنیم. شاه این معنی را از تحریک علمای تبریز دانسته، امینحضور را با احکام شدیده و فرامین غضبآمیز با چندنفر میرغضب به تبریز فرستاده امینحضور حسبالامر اقدس علما و جمیعا در محضر حضرت ولیعهد احضار نموده که در آنجا احکام شاهی را تبلیغ نماید…
مردم هم تماما شورش کرده که اگر یکی از علما مجتهدین به منزل ولیعهد بروند، او را پارچه پارچه خواهیم کرد و سگی را در بازار و کوچه میگردانیدند که این امینحضور است و لولهای کاغذی گردن او بسته که این فرمان قضا جریان است… مسئله خیلی کشمکش پیدا کردهاند….»
(از نامه میرزا آقاخان به میرزا ملکم خان درباره ماجرای رژی)
۱۵- میگویند در این گیر ودار حتی بعضی از علما با تحریم تنباکو مخالف بودند، نه به بهانه طرفداری از دولت که به خاطر اینکه اغتشاش را چاره کار نمیدیدند و از پرداخت آن وام بیمناک بودند که بانک خارجی برای پرداخت خسارت به ایران میداد. برای همین هم بالاخره علمایی مثل سیدعلی اکبر فال اسیری که میگویند پای منبر به خاطر مردم اشک ریخته بود، به آیتالله میرزا محمدحسن شیرازی، مرجع تقلید وقت که در سامرا ساکن بود، نامه نوشتند و چارهجویی کردند و گفتند کارد به استخوان رسیده، میرزا دنبال چاره قطعی گشت.
پس اول تلگرامی از سامرا رسید که از فال سیری به خاطر تبعید و بیاحترامی عذرخواهی کنید و دست از این اعمال بردارید که خب شاه هم جوابی نداد. بعد هم نامه سیدجمالدین اسدآبادی رسید که با اینکه خودش در تبعید بود، از دوست نزدیکش، امینالضرب تاجر سرکرده بازاریها، اخبار را میشنید و خلاصه میرزای شیرازی، حسابی علیه دولت قجر و امتیازش انگیخته شد و تلگرامی فرستاد که تاریخ را رقم زد.
۱۶- «بسم اللّه الرحمن الرحیم، اَلْیوم استعمال تنباکو و توتون بِاَی نحوٍ کانَ در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است.»
فتوای میرزای شیرازی
۱۷- داستان بعد از فتوا دیگر داستان عجیبی است، چون مردم در کوچه و بازار قلیانها را شکستند و تنباکوها را دور انداختند، حتی آنها که هرروزشان را با چپق و قلیان شروع میکردند، قلیانها را با تپاله گاو پر کردند و دور شهر چرخاندند. جنگ مردم جوری چرخید که به حرم شاه هم رسید و در مهمانی امینالسلطان جنجالی به پا کرد و وقتی تبعیدها و کتکهای دولت قجر و سختگیریهای کمپانی رژی جوابی نداد.
بالاخره در روزی که انیسالدوله قلیان جلوی شاه نگذاشت و مردم کفنپوش به دنبال میرزای آشتیانی برای مردن رفتند، شاه از لجاجت دست برداشت و راضی شد که قرارداد را لغو کند و ضرر کمپانی را جبران کند، آن هم در اواخر اردیبهشت ۱۲۷۰ شمسی که به قول مورگان شوستر، تنها سودی که از امتیاز تنباکو عاید ایران شد، ۵۰۰ هزار لیره خسارتی بود که بر گردن ملت نهاده شد. این وسط اما قلیان ماند و ماند و جان مردم را گرفت دودش.
شیشه و لوله و کاسه سفالیاش هم کار چینیهای همه فن حریف شد و تنباکویش زهر میوهای خطرناک عربی و دیگر حتی برای آن تُجار تنباکوی تبریز و کشتگران فارس سودی نداشت، به جز آه بیماران و رنج مریضان. اگر که میرزا بود و این همه بیماری و بیفایدگی را میدید، شاید هرچه قلیان بود میشکست و دودیها را تکانی میداد و مردن تدریجی را ممنوع میکرد.
۱۸- «با قرچلمی چو نافه آهو کو
چون فاخته تا چند زنم کو کو کو
در محشر اگر آتش دوزخ بینم
فریاد برآورم که تنباکو کو»
(باقر کاشی)
در زمینه های ازدواج، خانواده، مشکلات زناشویی، مشکلات قبل وبعد ازدواج و مشاوره زنان استفاده کنید.