اخلاق چیست ؟ جوان با اخلاق کیست؟
درباره اخلاق و اخلاقگرایی زیاد شنیدهایم و مقالهها، یادداشتها و نوشتههای زیادی را خواندهایم و درسهای زیادی برای ادامه زندگیمان گرفتهایم و تجربههای بسیار کسب کردهایم. این بار به سراغ افراد مختلفی رفتهایم و نظر آنها را در مورد اخلاق پرسیدهایم و در این مقاله گنجاندهایم تا بخوانید و نظرات جوانان این نسل را بدانید. تعریف شما از اخلاق چیست؟ به نظر شما واژه اخلاق را در زندگی مدرن چگونه میتوان تعریف کرد؟ اصلا چیزی به نام اخلاق در کجای زندگی آدمهای امروز و خود ما قرار دارد؟ یا نه بهتر است ماجرا را اینطور بیان کرد. اخلاق در روابط اجتماعی. به نظر شما در جامعه امروز ما رعایت اخلاق اجتماعی در کجا قرار دارد؟ اخلاق در کجای رفتار اجتماعی امروز است؟ اصلا آیا میشود برای اخلاق در روابط اجتماعی مدرن تعریف واحدی ارائه داد؟
رنجبر: اخلاق فقط یک معنی دارد، آن هم انسانیت داشتن و انسان بودن است. به نظرم زندگی مدرن باعث شده کسی دیگر به انسانبودن فکر نکند. اینهمه قتل، تجاوز، اسیدپاشی و… نشان میدهد چقدر جامعه ما از اخلاق دور شده. علتش هم شاید این باشد که عدهای میخواهند خیلی زود به هدف برسند و راه رسیدن به آن اصلا برایشان مهم نیست که چقدر حتی غیرانسانی باشد…
دارابی: مجموعه چهارچوبی که فرد با وجدانیات خودش بهش اعتقاد داره و پاش وای میسه فکر نکنم تو زندگی مدرن اخلاقیات جایی داشته باشه! با دیدن صفحه حوادث روزنامهها و اتفاقاتی که دور و برمون میافته، باید کلاهمون رو سفت بچسبیم.
سلیمانی: اصولا به نظر من خیانتنکردن، دورو نبودن، دروغ نگفتن چیزهایی است که باعث به وجود آوردن اخلاق میشود. البته هر کسی برای خودش مرزبندیهایی در این زمینه دارد، ولی امان از وقتی که تفاوت این مرزبندیها بیش از حد زیاد باشه.
دیندار: اخلاق تقریبا کمرنگ شده و شکل واقعی خودش رو نداره!!! در حال حاضر اخلاق بین بعضی مردم معنا و جایگاهی نداره، فقط تظاهر میکنیم که وجود داره.
براتی: نمیشود تعریف واحدی ارائه داد، اما در ایران امروز اخلاق در روابط اجتماعی در کل معنی و جایگاه خوبی داره و عده زیادی هستند که به ا ین قضیه بها میدهند و اخلاقمدار و اخلاقگرا هستند.
رضوانزاده: فکر میکنم اگر خودم اخلاق را رعایت کنم، متقابلا دریافت میکنم اما… شاید خواندن یک کتاب جیبی آداب معاشرت کمک کوچکی باشد به مردم. حداقلش این است که بعضی موارد را رعایت میکنیم…
حیدری: نظر شخصی من این است که ما در زندگی هدف خاص و مشخص یا اصول ثابتی نداریم که به آن پایبند باشیم و رفتار مشخصی داشته باشیم. یعنی در موقعیتهای خاص بر اساس حال آن لحظه عمل میکنیم که لزوما اخلاقی نیست.
یکتایی: دقیقا بستگی به حال و روزمان دارد. اخلاق زاییده اتفاقات شده…
نوریان: مسلما اخلاق جایگاه خودش را از دست نداده و در کشورمان ایران، عدهای خیلی زیادی هستند که به او وابستهاند و عمل میکنند. اگر هر کسی آن طوری که از دیگران توقع دارد رفتار کند، مسلما اخلاق جامعه امروزی از این هم بهتر میشود.
مسلمی: در این مورد همه چیز نسبی است و نمیتوان قضاوت کرد…
محسنی: تلورانس، موقعیت، باورها، اخلاق و ایدئولوژی، اخلاق و تئولوژی،…
علیپور: به نظر من بهترین تعریف برای اخلاق احترام و ارزش قائل شدن به حقوق انسانها، طبیعت و به طور کلی همه موجودات است. رعایت کردن بایدها و نبایدهایی که به حقوق همه موجودات لطمهای وارد شود. رعایت این اصل کلی میتواند بهعنوان بدیهیترین و خالصترین تعریف از اخلاق بیان بشود. اضافاتش عرف و تحمیل شده فرهنگهای منطقهای است که شامل مرور زمان شده و بر اثر تکرار به غلط اصول اخلاقی عنوان شدند. بسیاری از باورهای مذهبی و همینطور عرفی در همه جای جهان که شامل اصل اول نشوند (احترام به حقوق دیگری) چیزهایی هستند که به غلط اخلاقیات معرفی شدند و در بسیاری موارد حتی ضد اخلاقی و ضدانسانی هم هستند.
اخلاق چیست ؟ جوان با اخلاق کیست؟
اما در مورد اخلاق و زندگی مدرن معتقدم انسان امروزی (به معنای عام) بسیار بسیار اخلاقیتر است، نسبت به انسان حتی ۵۰ سال پیش. به طور کلی با گسترش مدرنیته و رشد انسانگرایی و توجه روزافزون جوامع و دولتها به حریم خصوصی، احترام به حقوق فردی و رشد فرهنگی جوامع به تبع اخلاقیات به معنی احترام به حقوق انسانی گسترش بسیار ژرفی پیدا کرده. ۵۰ سال پیش ازدواج دختران خردسال با مردان مسن در جوامعی مانند جامعه ما عرفی رایج و مباح و بلااشکال بود و غیراخلاقی به شمار نمیآمد، اما امروزه اصل اساسی احترام به حقوق انسانها و کودکان نابالغ در این نوع رابطه نقض میشود و ایرانیان این عصر و زمان به علت درک این موضوع (که از طریق گسترش علم و مدرنیته حاصل شده) این عمل را قبیح و ناشایست میشمارند (حداقل در بسیاری مناطق توسعه یافتهتر). ۲۰۰ سال پیش بردهداری مذموم نبود و در همه جای دنیا به راحتی و بدون هیچ عذاب وجدان یا ناراحتی انسانها، انسانهایی دیگر را میربودند و در بازارهای برده فروشی خرید و فروش میکردند. حتی کسانی که ادعاهای عمیق مذهبی داشتند و رهبران فرق دینی بودند و داعیهدار اخلاق، برده داشتند و برده خرید و فروش میکردند. اما حتی تصور چنین کاری برای انسان مدرن و پیشروی امروز مشمئز کننده و غیرقابل درک است. به طور کلی روند حرکت جامعه انسانی به سمت رشد است و اخلاقیات هم با توجه به اهمیت روزافزون بشر به حقوق موجودات حرکت رو به رشد دارد.
حیدری: یه چیزی مثل احساس تشنگی یا نیاز به محبت در انسان. ولی در یه سطحی بالاتر. یه چیزی از این جنس که نمیتونم با زبان تعریفش کنم، ولی در ذاتم حسش میکنم.
کاوهنژاد: به نظر من اخلاق یعنی احترام به هم در همه جنبههای زندگی و با توجه به همه تفاوتهای فکری و عقیدتی و پرهیز از هر عملی که باعث محدود و معذبشدن اطرافیان ما بشود. در کل اخلاق یک امر فردی است. یعنی در حوزه شخصی کاربرد دارد (تعلیم و تربیت نفس انسان) و با توجه به فردگرایی انسان مدرن نمیشود در حوزه اجتماعی تعریفی برایش ارائه داد، بلکه نمودش میتواند به عبارتی قوانین اجتماعی باشد. شاید اصلا جایی ندارد، آمار دزدی و قتل و تجاوز نشان میدهد که در زندگی انسان مدرن جایی ندارد. در حالت عامترش رعایت نکردن نوبت در صف، وضع رانندگی و… همه نشانی از این است که در جامعه ما مردم فقط خودشان را میبینند و به دنبال رفع نیازهای خودشان به هر وسیله و راهی که شده حتی با له کردن بقیه هستند و این مصداق کامل بیاخلاقی است.
فتحی: اخلاق دایره وسیعی از هر چیزی است که انسان را به کمال میرساند. میتواند شامل بایدها باشد و شامل نبایدهای بسیار. از راست گفتن تا دروغ نگفتن. اخلاق یعنی دائما خود را در معرض قضاوت حاضران دیدن و چشم خود را بر مصلحت بستن. در زندگی مدرن امروزی مرز بین اخلاق و خواستههای درونی به هم نزدیک شده و خط قرمز اخلاق همین انتخاب خود یا دیگری است. آیا به نفع خودم حرفی را بزنم یا نه؟! اخلاق در جامعه مدرن متاثر از قوانین مکانیکی به فراموشی سپرده میشود، اما در جوامع سنتی متکی بر نفس انسانها بیشتر حفظ میشود… در جوامع مدرنی که زندگیها شیشهای هستند، اخلاق بیشتر به کار گرفته میشود یا به اجبار یا اراده.
اسلامی: اخلاق مساوی است با شعور.
صالحی: رعایت احترام نسبت به شخصیت و حقوق خود و کسانی که در زندگی با آنها برخورد داریم که شامل خانواده تا کسانی که توی خیابون برخورد کوتاهی باهاشون داریم میشه. منظورم از احترام به خود اینه که بعضی وقتها بعضی بیاخلاقیها شاید ضرری به حال بقیه نداشته باشه، ولی خود شخص بیاخلاق رو نابود کنه که در این موارد اون آدم برای خوش احترامی قائل نیست که شخصیت خودش رو حاضره زیر سوال ببره. در زندگی امروز اون آدمهایی که جز منفعت خودشون به چیزی فکر نمیکنن جایی ندارن. متاسفانه فکر میکنم که تعداد آدمهایی که رعایت حق دیگران براشون مهم نیست، شدیدا در حال افزایشه. در واقع این استدلال که «حق من مال منه و حق بقیه هم مال منه» زیاد شده. کسی بخواد این رو اصل زندگیش قرار بده، بهش بگین اخلاق هیچ جای زندگیش قرار نمیگیره. گاهی به شخصی این احساس حماقت دست میده که: «عجب دیوونهایام منها!! کی فکر این چیزها رو میکنه که من میکنم؟ هر کی هر جور راحته رفتار میکنه. فقط منم که این همه خودم رو میچلونم.» ولی باز هم نمیشه رعایت نکنی. حداقل رعایتش باعث میشه پیش وجدان خودت راحت باشی که همه تلاشت رو کردی که باعث ناراحتی کسی نشی.
حافظ اینگونه میگوید: یک قصه بیش نیست غم عشق / وین عجب کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
مسئله بر سر اخلاق و اخلاق هنری است. آیا اخلاق هنری در دورههای مختلف و در بین جوامع مختلف و در بین انسانهای مختلف و سبکهای مختلف هنری معنی یکسان و یا متفاوتی دارد و آیا در دورههای مختلف تغییر میکند یا نه؟ به نظر من جواب این سوال منفی است، یعنی اخلاق هنری در بین همه انسانها و همه هنرمندان دورههای مختلف یک تعریف بیش ندارد، ولی شکل آن ممکن است تغییر کند. ببینید یک هنرمند الگوی جامعه خود قرار میگیرد، چه به لحاظ رفتاری چه به لحاظ سبک و طریقه هنری و هم به لحاظ منش و اخلاق اجتماعی، بنابراین آنچه که مهم است یک هنرمند وقتی که الگو قرار میگیرد، بایستی که از تعریف مبانی زیباییشناسی و مبانی اخلاقی اجتماعی کاملا بهره کافی داشته باشد. اخلاق هنری چیزی نیست که در یک دورهای بتوانیم بگوییم در اینجا میتواند نباشد یا در اینجا میتواند ضعیفتر عمل کند یا در آنجا میتواند ضعیفتر عمل نکند، بلکه اخلاق هنری آن چیزی است که آثار هنرمند از آن سرچشمه میگیرد. اگر یک دورهای مثل دوره گلها به وجود آمده که هنرمندانی مانند استاد وزیری، استاد خالقی، استاد محجوبی، رهی معیری، بنان و خیلی کسان دیگر نظیر اینها آن دوره طلایی موسیقی ایران را به وجود آوردند، اگر نگاه کنیم، میبینیم که همه اینها از لحاظ اجتماعی واز لحاظ کاراکتر و اخلاق فردی و گروهی و اجتماعی در نقطه اوج بودند که ما برای تعریف اخلاق در نظر داریم. بنابراین به قول استاد وزیری هنر یک پدیده اجتماعی است و هنرمند یک موجود اجتماعی است و این دو از هم جداییناپذیرند. من با این مخالفم که میگویند فلان کسک از لحاظ اخلاقی خیلی مشکل دارد، ولی کار هنریاش خوب است. چه کسی این کار هنری خوب را شکل داده؟ آیا مگر میشود یک کسی منفک از هنرش باشد، یعنی اثر هنری شخصی منفک و جدا از طرز تفکر و رفتار اجتماعیاش باشد. اصلا همچین چیزی محال است، مگر این که آن شخص آدمی باشد متظاهر یا… کسانی که صاحب سبک و روش و رفتار هنری هستند و تاثیرگذار در جامعه، درباره این هنرمندان بایستی گفت که اخلاق و منش هنری آنها هرگز جدا و منفک از آثار هنریشان یا بهتر است بگوییم آثار هنریشان منفک از اخلاق و رفتار اجتماعیشان نیست. برای همین است که درباره برخی هنرمندان میبینیم که در یک دورهای اوج شکوفایی دارند و در یک دوره دیگری ایستایی یا حتی تنزل. این به خاطر این نیست که تجربهشان کم شده، بلکه هرچه بیشتر از سن اینها میگذرد، تجربه و درک هنریشان بیشتر میشود، ولی شاید افت زیباییشناسی و تنزل در رفتار و اخلاق اجتماعی باعث شده که شاهد افول در آثار هنریشان هم باشیم. پس نه به عقیده من، به عقیده همه جامعهشناسان و به عقیده همه هستیشناسان به عقیده شوپنهاور و هایدگر و نیچه آثار هنری هنرمندان و تاثیرگذاری آنها بر جامعه از اخلاق هنریشان منفک نیست. هرکدام اینها دربرگیرنده پارادوکسهای همدیگر هستند. والسلام.
هنرها و تعریف هنر از قرون وسطی به بعد خیلی مورد اختلافنظر هست، ولی از رنسانس به بعد و از دوره باروک و کلاسیک در اروپا و غرب اخلاق هنری و تعریف هنر یک کاراکتر و شخصیتی پیدا کرد که تا امروز تقریبا با اندکی اختلاف نظر و سلیقه هنوز همان را متعهدند، به خاطر این که اصلا مقام موسیقی، مقام هنر در دوران باستان و دوران تسلط کلیسا به هنر و دوران قرون وسطی و معنی و وظیفه هنر با آنچه که امروز ما شاهد آنیم به کلی متفاوت است. ولی اخلاق هنری از زمان دوره باروک در اروپا و شروع دوره کلاسیک با هنرمندانی مانند بتهون، واگبر بگوسی، راول، شوپن، شومان و هنرمندان معاصر معنی دیگری پیدا کرد که تا امروز با اختلاف کمی تقریبا بین همه هنرمندان و صاحبان اندیشه تقریبا یکسان است.
بازدید:۳۷۹۵۶۴