نماد سایت مرکز مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج آنلاین

بازخوانی قسمتی از تاریخ

بازخوانی قسمتی از تاریخ

بازخوانی قسمتی از تاریخ

بازخوانی قسمتی از تاریخ 

برلین شرقی زیر نفوذ کامل روس‌هاست. شرایط سخت اقتصادی و فرار نخبه‌ها و روزهایی که مدام سخت‌تر می‌شوند. دیوار بی‌انتهای برلین کابوس همیشگی شرقی‌ها شده و هر روز راه‌های جدیدی به ذهنشان می‌زند برای فرار. برای قدری هوای تازه. یا حتی برای کمی پول درآوردن. خیلی از این راه‌ها آن‌قدر بچگانه بودند که عمل‌کردن به آنها بدون شک به قیمت دستگیرشدن آدم‌ها تمام می‌شد و خیلی‌هایشان آن‌قدر خطرناک بودند که منجر به مرگ می‌شدند. اما نیم‌نگاهی به آن‌چه می‌گذشت، خیلی‌ها را وادار می‌کرد تمام آدرنالینشان را خرج کنند و ترس و درد را با تمام وجودشان حس کنند تا شاید اوضاع را تغییر دهند. تعدادی تصمیم می‌گرفتند از پنجره‌های ساختمان‌های نزدیک دیوار به آن طرف سیم‌های خاردار قبل از دیوار بپرند و از میان سربازها و فریادهای ایست و گلوله‌ها کشان کشان به دیوار برسند و دیوار را بگیرند و بالا بروند و آلمان غربی را که نسبت به مشابه شرقی‌اش بهشت محسوب‌ می‌شد در آغوش بگیرند.

در سایت روزنامه گاردین، فیلم‌هایی منتشر شده که از آن سال‌ها گرفته شده و سقوط آزاد شرقی‌ها را نشان می‌دهد. همین بهانه‌ای شد برای نگاه کوتاهی به دیوار و ماجراهای قبل و بعدش.

دموکرات‌ها دیوار می‌کشند؟

آلمان بعد از جنگ جهانی دوم شرایطی را کاملا متفاوت با آن‌چه بود، تجربه می‌کرد. برلین که زمانی مرکز فرماندهی نازی‌ها در جنگ بود، حالا به دست متحدین افتاده و البته هنوز آرام و به دور از فضای متشنج نیست. روس‌ها با سه کشور متحد دیگر یعنی انگلستان، فرانسه و ایالات متحده درگیر شده‌اند و قصد اعمال نفوذ بیشتری سر این غنیمتیِ ارزشمند (برلین) را دارند. استالین، دیکتاتور روس بعد از جنگ نفوذ زیادی روی کشورهای اروپایی همسایه کشورش داشت و اعمال قدرت بر برلین، کارنامه‌اش را تکمیل می‌کرد. اما چون امکان تسلط کامل بر برلین را پیدا نمی‌کرد، تصمیم گرفت آلمان را دوپاره کند و مرزی وسط برلین بکشد. او در اکتبر ۱۹۴۹ رهبر حزب سوسیالیستی آلمان والتر اولبریخت را متقاعد می‌کند و آلمانی‌ها از آن زمان به بعد مجبور می‌شوند برای رفتن از این سوی برلین به آن سویش ویزا بگیرند.

اقتصاد سوسیالیستی آلمان شرقی و نظام کاملا برابر حقوق‌بگیران و سیاست‌های تنبیهی غیرقابل تحملی که استالین اعمال می‌کرد و همچنین فضای بسته سیاسی و فرهنگی خیلی زود باعث مهاجرت‌های گسترده شد. از ۱۹۵۰ یعنی فقط یک سال بعد از مرزکشی تا ۱۹۵۵ نزدیک به یک میلیون نفر قانونی و غیرقانونی از مرزهای آلمان شرقی گذشتند.

سرزمین هیچ کس

استالین مدام شرایط آلمان شرقی را رصد می‌کرد و این رصدها گاهی حسابی چهره‌اش را سرخ می‌کرد. در ۱۹۵۸ گزارش محرمانه‌ای به دستش رسید که خبر از آمار ۵۰ درصدی فرار مغزها از آلمان شرقی می‌داد. ادامه شرایط این‌چنینی به نفع روس‌ها نبود و باید چاره‌ای می‌اندیشیدند، چاره‌ای که نه‌تنها جلوی این کار را بگیرند، بلکه در اولین فرصت کشورمان را از این بحران نجات دهند. اگر وضع به همین منوال پیش می‌رفت، برای تداوم و پایداری این کشور و پیشرفت‌هایی که در آینده دور و نزدیک نیاز داشتند، شاید خیلی به سختی صورت می‌گرفت.

اولبریخت چند ماه قبل از ساخته‌شدن دیوار در یک سخنرانی گفته بود: «کسی توانایی کشیدن یک دیوار بین آدم‌ها ندارد و ما باید برای جلوگیری از مهاجرت‌ها فکری بکنیم.» این اولین باری بود که کلمه دیوار در برلین شاخک خیلی‌ها را تیز کرد و همین جمله باعث پیشنهاد استالین برای کشیدن دیوار وسط شهر برلین شد. آن روزها کسی این نکته را جدی نگرفت، اما ۱۳ اوت ۱۹۶۱ کارگرها و نظامی‌ها جلوی چشم‌های مبهوت هزاران برلینی ساخت دیوار را شروع کردند. ورود و خروج ممنوع شد. شرایط برای برلین شرقی وحشتناک‌تر بود، چرا که از هر شهری در آلمان غربی به جز برلین غربی می‌شد به آلمان شرقی آمد، اما هیچ کس از آلمان شرقی اجازه رفتن به غرب را نداشت.

اما باز هم خیلی‌ها شبانه از دیوار بالا می‌رفتند و خودشان را به آن طرف می‌رساندند. بعد از مدتی برای زیادکردن فشارها به فاصله ۱۰۰ متری از دیوار یک سیم خاردار طولانی به طول خود دیوار کشیدند و نیروی امنیتی را بیشتر کردند. اسم این فاصله ۱۰۰ متری «سرزمین هیچ کس» بود و خیلی از ساختمان‌های آن ناحیه را نتوانسته بودند خراب کنند. در نتیجه این منظره هولناک سیم خاردار و دیوار بتنی عظیم و نیروهای نظامی تبدیل به صحنه‌ای شد که هر روز پشت پنجره‌های برلینی‌های شرقی را پر می‌کرد.

جالب است که فشار روزافزون حکومت آلمان شرقی باعث می‌شد خیلی‌ها به سرشان بزند و از طبقه چندم پایین بپرند و با تمام نفسشان بدوند و به دیوار برسند و از آن عبور کنند. البته اگر گلوله‌ها اجازه می‌داد. خیلی‌های دیگر هم از همان اتاق‌هایشان شروع به کندن تونل می‌کردند تا به آلمان غربی برسند. اما خاک رسی و سست منطقه، مخصوصا در پاییز و زمستان باعث فروریختن تونل‌ها و زنده‌به‌گورشدن برلینی‌های شرقی می‌شد.

دیواری که صد سال…

 این شرایط تا اواخر دهه ۸۰ ادامه داشت. اما فشارهای جهانی کم‌کم بیشتر می‌شد. رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا در جشن ۷۵۰ سالگی تاسیس شهر برلین در ۱۹۸۷ در برلین غربی سخنرانی کرد و گفت: آقای گورباچف! دنیا به صلح و امنیت احتیاج دارد. امروز باید به حقوق آدم‌ها و آزادی‌شان اهمیت داد. اگر برای انسانیت ارزشی قائل هستید، اگر به صلح و امنیت جهانی اعتقاد دارید، اگر می‌خواهید شوروی کمی خوشنام شود، این دروازه را باز کنید، این دیوار را متلاشی کنید.

اریک هانکر، رهبر آلمان شرقی بلافاصله بعد از این‌که این را متوجه شد، واکنش نشان داد و گفت: «این دیوار صدها سال پا برجا خواهد ماند.» اما دوران رهبری او رو به پایان بود و اعتراضات مردمی در آلمان شرقی به‌خصوص در برلین شرقی، فشارها را زیادتر می‌کرد.

ایگون کرنز، رهبر بعدی آلمان شرقی بالاخره در برابر اعتراضات و جنبش‌های مردمی کوتاه آمد و در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ فرمان داد مرزها برچیده شود و رفت و آمد مردم هم آزاد شود. مردم به تدریج شروع کردند به تخریب دیوار و تا سال ۱۹۹۰ چیزی جز خرابه از دیوار ۱۴۰ کیلومتری برلین باقی نماند.

خسیس دیجیتال

رابرت زمه‌کیس چند سالی است که فیلم‌سازی به روش کلاسیک را کنار گذاشته است و به تکنیک جدیدی به نام «پرفورمنس کپچر» روی آورده است. در این تکنیک، پس از فیلم‌برداری از بازی بازیگران، در مرحله پس تولید اتفاقات دیجیتال بر تصاویر فیلم‌برداری شده می‌افتد که شما را با فیلمی سه‌بعدی و انیمیشن‌گونه مواجه می‌سازد. پس از توفیق فیلم اول زمه‌کیس با این تکنیک یعنی «قطار سریع‌السیر قطبی» که زمه‌کیس آن را در سال ۲۰۰۴ ساخت، بار دیگر در سال ۲۰۰۷ این کارگردان فیلمی به نام «بیو ولف» را با همین تکنیک ساخت.

اکنون در سال ۲۰۰۹ سومین فیلم او با این تکنیک، روایتگر همان اسکروچ دوست‌داشتنی است که بارها انیمیشن آن را دیده‌ایم، با این تفاوت که این بار نقش اسکروچ دوست داشتنی را که در آخر فیلم متنبه می‌شود، به جای یک اردک! جیم کری بازی کرده است.

یک خسیس دوست‌داشتنی

ابنزر اسکروچ، پیرمردی است که به شغل صرافی مشغول است و زندگی‌اش را صرف اندوختن پول و ثروت کرده است. این سرمایه‌دار اخمو و خسیس دوران ویکتوریایی، در شب کریسمس با روح ژاکوب مارلی شریک سابقش برخورد می‌کند که این ملاقات باعث می‌شود اسکروچ با سه موجود رویایی دیگر برخورد کند و به رستگاری برسد. در انتهای این سفر رویایی، اسکروچی که عشق و کریسمس را بی‌معنا می‌دانسته، سرود کریسمس را در می‌یابد و دگرگون می‌شود.

این سه روح دوست‌داشتنی

اسکروچ در سفر رویایی خود با سه روح وهم‌انگیز ملاقات می‌کند. روح اول متعلق به کریسمس‌های گذشته است که اسکروچ با او هم‌سفر گذشته می‌شود تا کارهای بدی را که در کریسمس‌های قبلی انجام داده است ببیند. روح بعدی، روح کریسمس مربوط به زمان حال است که اسکروچ با او همراه می‌شود. اسکروچ همراه با این روح تصاویری از زندگی کارمند بی‌نوایش باب کرانشیت را می‌بیند که چه زندگی فقیرانه‌ای دارد و تصویر بعدی شادی برادرزاده اسکروچ در میان طبقه فقیر جامعه است.

اسکروچ در سفر بعدی‌اش با روح کریسمس آینده ملاقات می‌کند که او به اسکروچ پایان زندگی‌اش و عاقبت کارهایی را که کرده است نشان می‌دهد. اسکروچ در این سفر آخر، متوجه کارهای بدش می‌شود و تصمیم به تغییر می‌گیرد.

سومین خسیس

نخستین بار در سال ۱۹۸۳ کمپانی والت دیسنی کارتونی به نام «سرود کریسمس میکی» را روانه بازار کرد که شخصیت‌های شناخته شده و دوست‌داشتنی والت دیسنی در آن بازی می‌کردند. دانلد داک در این کارتون نقش اسکروچ و میکی موس نقش باب کراشیت را بازی می‌کردند و گوفی نقش شریک سابق و مرده اسکروچ را. در سال ۱۹۹۲ شرکت جیم هنسن نسخه دیگری از این داستان را به والت دیسنی واگذار کرد که شرکت دیسنی عهده‌دار پخش آن شد. در نهایت در سال ۲۰۰۹ کمپانی والت دیسنی نسخه دیجیتال این داستان را به کارگردانی رابرت زمه‌کیس روانه بازار کرد که نشان از محبوبیت این داستان دارد. داستانی که در سه دهه، سه بار ساخته شده است.

آرشیو داستان‌های کلاسیک

رابرت زمه‌کیس معتقد است که داستان‌های کلاسیک را باید به‌صورت دیجیتال ثبت کرد که همیشه بماند. او می‌گوید: قصدم این است که تمام داستان‌های کلاسیک دوران کودکی‌مان را به صورت دیجیتال به تصویر بکشم. داستان‌هایی مانند «گوژپشت نتردام»، «موبی دیک»، «سه تفنگدار» و داستان‌های دیگری که همگی قابلیت دیجیتال شدن دارند و می‌توانند برای همیشه باقی بمانند.

همه ما از کودکی با کتاب‌های تصویری بزرگ شده‌ایم و از آنها خاطرات بسیاری داریم. من معتقدم این داستان‌های کلاسیک همگی قابلیت تصویرشدن را دارند. دیگران هم باید تشویق به ساخت چنین فیلم‌هایی شوند. من معتقدم این داستان‌های کلاسیک را باید به‌صورت دیجیتال ارائه کرد که برای تماشاگر امروزی جذاب باشد. امیدوارم بتوانم این روند را ادامه بدهم.

انتخاب بازیگران

جیم کری در این فیلم به نقش اسکروچ و سه روح کریسمس ظاهر شده است و گری اولدمن در این فیلم نقش باب کراشیت، مارلی و تیمی کوچولو یا همان پسر کارمند بی‌نوای اسکروچ را بازی می‌کند. زمه‌کیس درمورد انتخاب بازیگرانش می‌گوید: از همان ابتدا که به فکر ساخت این داستان افتادم، می‌دانستم که جیم کری با آن همه قابلیتش می‌تواند این نقش را بازی کند. جیمی بازیگر بزرگ و فوق‌العاده‌ای است که می‌تواند از پس هر نقشی بربیاید. برای شیوه‌ای که ما انتخاب کرده بودیم – پرفورمنس کپچر – کسی مانند جیمی که قابلیت بازی با تمام عضلات بدنش را دارد، بهترین گزینه بود.

جیمی باید در این فیلم با لهجه انگلیسی، ایرلندی و بریتانیایی دوران ویکتوریایی صحبت می‌کرد که به خوبی از پس این لهجه‌ها برآمده است. جیم کری از نظر من بهترین بازیگری است که در حال حاضر در هالیوود نقش‌آفرینی می‌کند. انتخاب بعدی گری اولدمن بود.

تقریبا هر کس این فیلم را دیده نتوانسته حدس بزند که نقش باب کراشیت، مارلی و پسر کوچک کرانشیت یعنی تیمی را گری اولدمن بازی کرده است. گری استاد تغییر چهره است و همیشه باید در این فکر باشید که او واقعا چه شکلی است؟ انتخاب گری اولدمن یکی از انتخاب‌های خوب ما بود.

بازدید:۴۳۱۲۵۹

رتبه مقاله درگوگل:

خروج از نسخه موبایل