نماد سایت مرکز مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج آنلاین

بازی با مرگ

بازی با مرگ

بازی با مرگ

۲۵ آبان سالگرد درگذشت ستارخان بود، مردی که به قول سنگ نبشته اولین قبرش از جان و مال و اولاد گذشت تا کشورش را از استبداد محمدعلی شاه نجات دهد و بعد هم روزهای تاریک و روشن این دنیا را دید و بی‌انصافی‌اش را لابد باور کرد. امسال ۲۵ آبان که گذشت، هر کار کردم دست و دلم به نوشتن نرفت، فقط باران بود و باران و دلتنگی و بعد هم قدم‌زدن دیوانه‌واری در باغ طوطی شاه عبدالعظیم به دنبال یافتن آخرین اثر از رادمردی مرده و رفته زیر خاک که دیگر اسمش فقط روی خیابانی پر از فست فود است… حیف!

۱- «دیروز پنج‌شنبه بود، دولتیان از دو طرف خطیب و باسمج، سخت حمله، شکست فاحش برداشته، خصوصا قریب پانصد نفر بیشتر از آنها مقتول و با فتح عظیم ختم دعوا نموده»

ستار (انجمن سعادت)

ربیع‌الثانی ۱۳۲۷ قمری (۱۲۸۷شمسی) وسط مبارزه آزادی‌خواهان و قشون دولتی در تبریز و محاصره تبریز…

۲- ستارخان که در آن ۱۱ ماه مقاومت تبریزی‌ها در مقابل قشون دولتی محمدعلی شاه، سرکرده و سردار بود، روزی نه‌چندان دورش، یعنی در بهار همان سالی از تخت به زیر کشیده شد که محمدعلی‌شاه به قشون روسی اجازه ورود به مرزها را داد. بعد هم نمی‌دانم به خاطر دلسوزی‌اش برای مردم تبریز بود که از قحطی آذوقه می‌مردند یا به به خاطر نامه مصلحت‌اندیش مردم شهر ولیعهدی‌اش که رأی به تمام شدن مخاصمه هم داد و قشون دولتی را از جنگ برحذر کرد. این وسط اما روس‌ها و سرباز‌ها و آذوقه‌شان وارد تبریز شدند، و قشون دولتی را پراکنده کردند و شهر را زیر سلطه گرفتند تا ستارخان و باقرخان پناه به کنسولگری عثمانی ببرند و با وجود این‌که حاضر نشدند زیر بیرق بیگانه بروند، کم‌کم از بازی مشروطه کنار گذاشته شوند، مثل چراغ‌های روشنی که به مصلحت تاریک‌اندیشی خاموش می‌شوند.

۳- تلگراف فوری

«توسط حاضرین تلگرافخانه ایضا شاهزاده عین‌الدوله این تلگراف را فورا به سردارها و اردو‌ها برسانید.

شجاع‌الدوله امیرتومان، سردار نصرت، امیر معزز، سالار جنگ، سرداران ارشد چون اظهارات از تبریز رسید، حقیقه تاثیر بخشید. تبریز و آذربایجان خانه من است بیشتر از این گرسنگی و استیصال اهالی تبریز را به هیچ وجه نمی‌توانم تحمل و صبر نمایم. به وصول این تلگراف به کلی جنگ را موقوف نمایید و راه آذوقه باز نمایید. بلکه خودتان در سهولت حرکت مال برای حمل آذوقه ساعی و جاهد باشید.»

محمدعلی‌شاه، ربیع‌الثانی ۱۳۲۷ وسط مبارزه آزادی‌خواهان و قشون دولتی در تبریز – از باغشاه

۴- همان روزها که مردم تبریز در محاصره و بی‌غذایی می‌مردند و فرمانفرما پسرعم شاه برای حاج مهدی کوزه کنانی صاحب‌خانه مشروطه نامه می‌نوشت که «به خاطر این مردم ترک مخاصمه کنین»، همان روزها که ستارخان به پاختیانوف کنسول روس می‌گفت «می‌خواهم هفت دولت زیر بیرق دولت ایران بیایند، اما من زیر بیرق بیگانه نروم»، همان روزها که روس‌ها با آذوقه از این در آمدند و دولتی‌ها از آن در رفتند، در همان خانه قشنگ تبریزی مشروطه، عده‌ای به سرکردگی حاج مهدی کوزه کنانی و ستارخان و باقرخان و ثقه الاسلام پرچم‌های سفید را پاره کردند و به دولتی‌ها اعلان جنگ دوباره دادند. از آن طرف هم قوای سردار اسعد بختیاری و محمد ولی خان تنکابنی به تهران رسیدند و گرفتند و شاه را فراری دادند و تاریخ ما را عوض کردند… گرچه در همان روزها بود که بعضی‌ها می‌گویند کسی به ستارخان هشدار داد که عده‌ای پایانش را می‌خواهند و این مرد ساده و صمیمی باورش نکرد.

۵- «دوم رجب ۱۳۲۷ هـ قمری / ۱۲۸۸ هجری شمسی

تلگراف از تبریز به تهران

حضور مبارک حضرت اشرف آقای سپهدار اعظم وزیر جنگ دامت شوکه. چنان که خاطر مبارک مستحضر است، بعد از ورود مهمان‌های ناخوانده، هرچه سعی نمودند که شاید بهانه به دست آورده به آرزوی خود نایل شوند، این خادمان ملت با تدابیر عملیه جلوی خیالاتشان را سد نمودیم. چون وجود این فداییان وطن را مانع افکار خود دیدند، خواستند از در دیگری داخل شوند. سفیر دولت روس در طهران با باش شهبدر [کنسول] دولت علیه عثمانی ملاقات نموده، در ضمن ملاقات اظهار داشته که بودن این دو نفر در تبریز مخل آسایش است… اینک از نظارت خارجه تلگرافی به باش شهبدر تبریز رسیده مبنی بر این‌که این خادمان وطن حرکت فوری به اسلامبول نماییم، والا دولت علیه عثمانی درباره ما حمایت نخواهد کرد. محض استحضار خاطر مبارک و استدعای تکلیف عرض شد. فداییان وطن، ستار، باقر.»

۶- تاریخ می‌گوید ستارخان ساده بود، سواد نداشت، اهل ریا نبود و شجاع بود و لابد چیزی از سیاست ممالک مترقی نمی‌دانست، فقط می‌خواست کشورش از قید حکومت استبدادی خلاص شود و بس، محض همین هم بود که برای رفتن به تهران و جشن گرفتن برای پیروزی مشروطه عجله کرد، از مردم مالیات گرفت که خرج قشونش را بدهد و با چند نفر تندی کرد و زبان تند و تیزش سر سبزش را بر باد داد. باز هم می‌گویند وقتی نامه مشروطه‌چیان تهران رسید و ستارخان و باقرخان به مرکز فراخوانده شدند، کسی فکر نمی‌کرد عاقبت این سفر چه باشد، کما این‌که تبریزی‌ها پشت سرشان آب ریخته بودند و تهرانی‌ها تا دروازه‌های زنجان و قزوین به استقبال رفته بودند و سروصدای جشن و شادی مستقبلین راه را برداشته بود و چه گوسفندها سر راهشان قربانی نکردند و چه آذین‌ها برایشان نبستند، انگار نه انگار که برای دست بستنشان نقشه چیده‌اند و وقتی هم به تهران برسند، چه ساده و بی‌حرف به بهانه کمبود جا، از هم جدایشان می‌کنند و کردند، عده‌ای را همراه ستارخان فرستاند منزل صاحب اختیار و بعد هم پارک اتابک و عده‌ای با باقرخان رفتند عشرت آباد، همین هم بود که دو دست قوای مجاهدین تبریزی از هم جدا شد و سر بی‌کلاه ماند.

۷- رجب ۱۳۲۷ هجری قمری، تلگراف جوابیه از تهران به تبریز

«جنابان جلالت مآبان آقای ستارخان سردار و باقرخان سالارملی، تلگراف آن جنابان در موقعی رسید که در کمیسیون فوق‌العاده بودم. در حضور اعضای محترم آن کمیسیون قرائت شد، همه تصویب کردند که حرکت شما به طهران خیلی به موقع است. حالا اختیار با خودتان است، هر وقت و از هر راه بخواهید حرکت کنید. سپهدار اعظم، وزیر جنگ.»

۸- نمی‌دانم ستارخان در آن روزهای بی‌کاری در تهران چه می‌کرد و اصلا چطور خبردار شد که کمیسیون جنگ برای فرونشاندن آتش غیرتش دنبال بهانه می‌گردد، به هر حال روزی خبری عجیب شنید و حیرت هم کرد از آن اعلامیه تند و تیز کمیسیون جنگ به ریاست یار سابقش در تبریز، یفرم خان که بعد‌ها رئیس کلانتری تهران شد. خب راستش کمیسیون دستور خلع سلاح داده بود، بعد هم گفتند تفنگ‌ها را آمارگیری می‌کنیم، دست آخر هم گفتند هرکس اسلحه‌اش را تحویل ندهد، دستگیر می‌شود و البته بهانه‌شان هم کشته‌شدن آیت‌الله بهبهانی بود و هم تفنگ بازی اوباشی مست در کوچه‌های تهران و همین هم شد که مردی که در خانه نشسته بود و خسته بود، لج کرد، گفت نه و دوباره جنگ آغاز شد.

۹- «فی سویم شهر رجب ۱۳۲۷ هجری قمری

اعلان از طرف کمیسیون جنگ

برحسب تصویب هیئت کمیسیون جنگ مقرر است که از ساعت نشر این اعلان، عموم مجاهدین طهرانی به استثنای کسانی که به موجب بلیت در کمیته جهانگیری معرفی شده‌اند، فورا خلع سلاح نموده، کلیه اسلحه خود را در خانه‌های خود گذارده، بدون سلاح مشغول انجام تکلیف مقرره خود باشند، تا این‌که روز سه‌شنبه ششم شهر حال [ششم ماه رجب] همگی در میدان مشق حضور به هم رسانید. ثبتی کامل از اسامی و غره و نوع تفنگ ایشان برداشته شده، پس از اتمام ثبت برداشتن به موجب اعلان مجددی که از طرف کمیسیون جنگ منتشر خواهد شد، همه روزه در میدان مشق مشغول نظامی و آموختن دقایق جنگ باشند.»

یفرم خان رئیس نظمیه

۱۰- باقی داستان برعکس آخر شاهنامه ناخوش است، چون سردار اسعد که پیغام داده بود «به سوگندی که خوردید، وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح بپرهیزید»، وقتی لجاجت مرد تنها را دید، دستور شلیک داد و هرچند حتی وزیر مختار آلمان و کنسول عثمانی شدیدا با این جنگ برادر با برادر مخالفت کردند، اما یفرم خان که غیرتی شده بود و می‌خواست خودی نشان بدهد، پارک اتابک و مجاهدین را با نیروهایش محاصره کرد و در پارک را آتش زد و با مسلسل و تیربار و چند عراده توپ چهار ساعت مجاهدین را زیر گلوله گرفت تا بالاخره ۳۰۰ نفرشان را دستگیر کرد و کلی از مشروطه‌چی‌های همشهری‌اش را به کشتن داد.

بعد هم غارت بود و خرابی که هیچ وقت هیچ کس تاییدش نکرد و البته تیرخوردن ستارخان در راه پله‌ای که به سمت آزادی می‌رفت که زمین‌گیر و خانه‌نشینش کرد تا بعد‌ها در کمال ناتوانی شاهد یکه‌تازی‌های افراطیون مشروطه‌چی و آمدن احمدشاه و برگشتن قوای روس و انگلیس به تهران شود و دست آخر هم توی رختخوابی چند ساله دق کند و بمیرد، یعنی درست ۹۷ سال پیش در پاییزی غمگین‌تر از این…

۱۱- «پسر حاجی سن قراچه داغی. یکی از دو مدافع مشهور تبریز در مقابل قشون عظیم محمدعلی شاه قاجار است. در مدت ۱۱ ماه تمام از روز بیست‌وسوم جمادی‌الاولی ۱۳۲۶ الی ۸ ربیع‌الثانی ۱۳۲۷ چون وی رئیس مجاهدان تبریز و ارامنه و قفقازی‌ها بود و مقاومت شدید اهالی تبریز در مقابل ۳۵ الی ۴۰ هزار قشون دولتی منحصرا در تحت راهنمایی و سرکردگی وی صورت می‌گرفت، شهرت او از داخل به خارج ایران سرایت کرد و در غالب جراید اروپا و آمریکا هر روز نام «ستارخان» در صفحه اول روزنامه‌ها چاپ می‌شد.

اعمال حیرت‌آور ستارخان روی ایران را در اوایل قرن چهاردهم هجری در تمام خارجه سفید گردانید و می‌توان او را بارزترین نمونه شجاعت و دلاوری و مردی و مردانگی و وطن پرستی نژاد ایرانی محسوب داشت…»

از وفیات معاصرین به قلم محمد قزوینی، مجله یادگار سال ۵

اولین سنگ نوشته قبر ستارخان: «این بنده عاصی ستار، برای اجرای احکام شریعت غراء احمدی(ص) از جان و مال و اولاد و هستی خود، صرفنظر کرده تا دولت جابره تبدیل به دولت عادله و قوانین حضرت سیدالمرسلین رویه و مسلک اهل اسلام شود.

بازدید :۴۳۰۲۶۵

رتبه مقاله درگوگل:

خروج از نسخه موبایل