والدین و نوجوانان اغلب دچار خشم میشوند. خشم و عصبانیت وقتی بروز میکند که کودکان بزرگتر شده و به سن نوجوانی برسند و فکر کنند میتوانند از خود قانون وضع کنند و یا احساس کنند که با حقوق و آزادی آنها مقابله میشود. ممکن است والدین احساس کنند که آزادی آنها و همچنین قوانینی که در خانه باید اجرا شود، در اثر زندگی با نوجوانان به خطر میافتد. از طرفی نوجوانان احساس میکنند که در منزل اجازه ندارند به دلخواه خود زندگی کنند.
بعضی از مردم از اینکه در موقع ناراحتی خشمگین شوند، احساس رضایت میکنند. جر و بحثهای خانوادگی، داد زدن، گریه کردن و به هم کوبیدن در، از روشهای آنها برای مدارا با یکدیگر است. روابط آنها با همدیگر بسیار قوی است، گرچه ممکن است از نظر دیگران چنین نباشد. در تعدادی از خانوادهها خشم به عنوان وسیلهای برای ترساندن و تهدید کردن استفاده میشود، در چنین خانوادههایی، افراد به تنهایی با ناامیدی، ناراحتی و خشم خود کنار میآیند.
بیشتر خانوادهها میتوانند با بعضی حالتهای خشم قبل از آنکه روی هم انباشه شوند، سازش کنند. گاهی دیده میشود که افراد از طریق خشم و عصبانیت خود به افراد دیگر میفهمانند، مشکلی وجود دارد که باید حل گردد. مسئله درست بودن یا غلط بودن این روش نیست، بلکه آنها این نوع عکس العمل را ترجیح میدهند. حتی بعضی از افراد خانواده از جر و بحث خوششان میآید و جیغ و داد راه میاندازند، در حالی که بعضی دیگر ترجیح میدهند با ناراحتی خود به صورت آرام کنار بیایند. اگر شما بتوانید موقع عصبانیت رفتار خود را کنترل کنید، قادر خواهید بود مشکلات ناشی از این موقعیت را برطرف کرده و به طور منطقی رفتار کنید.
دوستی میگفت: با عصبانیت از اتاق بیرون آمدم و خواستم برادر کوچکم را با مشت بزنم، پدرم جلوی من را گرفته بود و میگفت که آرام باشم. من هم از شدت خشم میلرزیدم و نزدیک بود گریه کنم، زیرا برادر کوچک ترم بدون اجازه وارد اتاق من شده بود. پدرم از من پرسید آیا برادرت در اتاق تو کار خاصی انجام داده است. من جواب دادم برادرم نباید بدون اطلاع من وارد اتاق میشد. من هم مثل بسیاری از نوجوانان احساس میکردم که اتاق من باید مخصوص خودم باشد، زیرا اتاق من تنهایی جایی بود که میتوانستم در این دنبال ما خودم بدانم؛ آنجا جایی بود که من میتوانستم قوانین خودم را اجرا کنم؛ من در آنجا چیزهای محرمانهای داشتم که دوست نداشتم فرد دیگری آنها را ببیند؛ آنجا جایی بود که من پرورش و رشد پیدا میکردم؛ آنجا، جایی دور از انظار عمومی بود؛ به من گفته شده بود که آن اتاق مخصوص تو است.
من خوشحال میشدم که افراد دیگر به اتاقم بروند، ولی با دعوت م و فقط برای انجام کاری که من موافقت کرده بودم، در غیر این صورت هیچ کس حق نداشت وارد حریم اتاق من شود. برادر کوچک من به حریم خصوصیام تجاوز کرده بود و من به خود حق میدادم که خشمگین شوم.
اگر افراد بدون اجازه وارد اتاق بعضی از نوجوانان یا جوانان شوند، شاید آنها احساس کنند که نباید جایی مخصوص به خود داشته باشند؛ حق ندارند از خودشان قوانینی داشته باشند؛ نباید سری مختص به خود داشته باشند؛ نیازی نیست چیزی متعلق به آنها باشد؛ نباید به اعمال و رفتار دیگران اعتراض کنند، در صورتی که در خیلی موارد به ا ین گونه که آنها فکر میکنند، نیست و باید عملکرد و طرز فکرشان را تغییر دهند تا حتیالامکان خودشان از لحاظ روحی آسیب نبینند. به این علت است که بعضی وقتها عکسالعمل این دسته افراد غیرمنطقی به نظر میآید. معمولا برادر کوچکتر صرفا به دلیل اینکه حس کنجکاوی خود را ارضا کند، دست به این کار میزند، در حالی که برادر بزرگتر احساس میکند تمام کوششهای او برای حفظ آنچه که متعلق به اوست، بی فایده بوده است.
جالب است بدانید که نوجوانانی که با دیگران هم اتاق میشوند، اغلب مقررات سختی را رعایت میکنند. تعیین از قوانین برای زندگی مشترک در یک اتاق، باعث میشود افراد ساکن در آن، سازگاری بیشتری با هم داشته باشند. آنها به توافق میرسند که نگذارند نظریات آنها در مورد نظافت و وقتشناسی روی افراد دیگر اثر بگذارد. مثلا آنها میتوانند با استفاده از هندزفری به موسیقی دلخواه خود گوش کنند و یا برای کم کردن نور از پرده استفاده کنند. افرادی که به صورت مشترک با هم زندگی میکنند، اگر با نظر منطقی به مسائل نگاه کنند، میتوانند هرگونه کشمکش و برخوردی را از میان بردارند.
وقتی یک موقعیت به مرحلهای از انفجار میرسد که به نظر غیرمنطقی میآید، والدین ممکن است از چنین عکس العمل شدیدی احساس خطر کنند. در عین حال که بروز چنین عکسالعمل شدیدی مهم است، علت به وجود آمددن این مشکل هم حائز اهمیت است.
وقتی در خانواده وضع به حالت انفجار میرسد، باید سعی کرد و فهمید چرا همه چیز خارج از کنترل شده است. ممکن است شما احتیاج داشته باشید نقطه نظرهای فردی را به فرد دیگری توضیح دهید و یا شخص دیگری نقطه نظرهای او را به شما توضیح دهد. در دو حالت ممکن است نتوانید به علل به وجود آمدن یک وضع بحرانی پی ببرید. ممکن است این دلایل عمدا از شما مخفی نگه داشته شود و شاید کسی که باعث ایجاد چنین موقعیتی شده است، به علت عکس العمل خود پی نبرده باشد.
نادیده گرفتن مسائل خصوصی دیگران کار آسانی است. یکی از مشکلات بعضی از والدین این است که احساس میکنند حقوق شخصی آنها سالهاست نادیده گرفته شده است. اگر شما بتوانید دوره نوجوانی خود و خواستههایتان را در آن زمان به یاد آورید، در این صورت میتوانید از حق نوجوانانتان در مورد اصولی که وضع میکنند، حمایت کنید.
سعی کنید منطقی فکر کنید
فکر کردن به طور منطقی، یعنی اینکه بدانید چگونه بین همه چیز هماهنگی به وجود بیاورید. کلمه منطقی از ریشه ratio گرفته شده، بدین معنی که چگونه یک چیز در مقابل چیز دیگری اندازهگیری میشود. وقتی احساس غیرمنطقی بودن میکنیم که عکس العمل ما نسبت به یک مشکل متناسب نباشد. زمانی احساس میکنیم دیگران غیرمنطقی هستند، که فکر کنیم پاسخ آنها نسبت به آنچه که ما انتظار داریم، متناسب نیست.
غالبا افراد خانواده از نظر اهمیتی که برای یک موضوع قائل هستند، با هم تفاهم نداشته و بین آنها تضاد وجود دارد. والدین یا هر فرد دیگری باید سعی کنند که به جوانان و نوجوانان موارد زیر را شرح دهند:
– چرا طرز تفکر دو نفر با هم متفاوت است.
– چگونه دو نفر برای صحت عقیده خود دلایل خوبی دارند.
– چگونه افرادی با عقاید متفاوت، میتوانند با هم زندگی کنند.
– تا چه اندازه برای افراد خانواده مهم است، راههایی پیدا کنند که بتوانند تا آن جایی که امکان دارد در کنار هم با آرامش زندگی کنند.
میدانیم که وقتی فرزندان دعوا میکنند، بعد از اینکه میفهمند چقدر دعوایشان احمقانه بوده، خیلی زود با هم آشتی می کنند. درنتیجه، اینجا احساسات نقش داشته است و فرزندان را فریب داده و به آنها قبولانده که دعوایشان قابل توجیه است. اما اگر فرزندان ما با فکرش تصمیم میگرفتند، میتوانستند در مورد مشکلشان با هم حرف بزنند و برای حل آن با هم کنار بیایند.
در بعضی از خانوادهها افراد احساس نمیکنند که آرامش ضروری است. آنها معتقدند که میتوانند با روش خاص خود در کنار افراد دیگر خانواده زندگی کرده و با آنها سازش کنند. وقتی رفتار جوانان یا نوجوانان خجالتآور و آزاردهنده است، پدر و مادر به دلایلی احساس ناامیدی میکنند، مثلا آنها احساس میکنند ارزشهایشان زیر پا گذاشته شده است، احساس میکنند نوجوانانشان در مورد آنها کاری انجام نمیدهند، آنها هنوز انتظار دارند بتوانند مشکلات را حل کنند، ولی راه حل آن را نمیدانند، آنها احساس میکنند روابطی که با فرزندانشان در زمان کودکی داشتند، از دست دادهاند.
میبینیم که تاثیر نقش بسیار مهمی در مشکلات مربوط به تندی و بدخلقی دارد. از آنجا که بزرگان به ما میگویند که وقتی قادر به کنترل فرد مقابل یا گروهی از افراد نیستید، خشونت چاره کار است، اینجاست که با تاثیرات مواجه هستیم. اجتناب از تاثیرات منفی در اکثر مواقع غیرممکن است، اما می توانیم راه بهتری برای وفادار ماندن به حقایق و نقاط خوب زندگی پیدا کنیم.
بازدید:۷۱۲۶۸۴