نمیتوان سلیقه موسیقایی کسی را به کلی کنفیکون کرد. کسی همچنان مسئولیتی بر گردن ندارد؛ خیالتان راحت. تنها میشود از شاخهای به شاخه نزدیکترش پرید و قدری در این پریدنها گستره شنیداری را منبسط کرد. کار زیاد دشواری نیست، البته به شرطی که در این مسیر پیچ در پیچ به اندازه کافی علائم و نشانههای هشداردهنده وجود داشته باشد تا به شکلی حداکثری از کجروی و افراط و تفریط و انحراف به چپ و سبقت از راست و تصادف جلوگیری شود. قبل از حرکت هم آب و روغن را چک کنید و محض احتیاط چند تسمه اضافه هم در صندوق داشته باشید. این مقاله قصد دارد بدون پرحرفی و باید و نباید و این درست است و آن نادرست، فقط یکی از مسیرهایی را که ممکن است شما را در رسیدن به نقطهای قابل توجیه در چنین سفری، راهنمایی کند، معرفی کند. بقیهاش دیگر با خودتان است. البته این نکته را نیز میدانیم که بسیاری از مخاطبهای این صفحه تا به حال به آن نقطه مذکور نزدیک شدهاند و دیگر نیازی نیست کسی راهنماییشان کند. قرار است این مقاله در کوتاهترین شکل ممکن، آشنایی با «موسیقی جدی» حاصل شود و یکی از هزاران مسیر موجود برای ورود به این وادی نشان داده شود.
«موسیقی جدی» در برابر «موسیقی شوخی»؟
این سوال شاید یکی از اولین سوالهایی باشد که مخاطب آماتور در ذهن با خود مرور میکند. شاید همینطور باشد؛ یعنی شاید ما «موسیقیجدی» داریم و «موسیقی شوخی»! حالا اولین چیزی که باید بدانیم این است که «موسیقی جدی» چگونه اصطلاحی است و از کجا آمده و به چه شکلی از موسیقی گفته میشود. تشخیصش کار دشواری نیست. در وهله اول باید بدانید که این یک اصطلاح در مجموعه اصطلاحات نقد موسیقی است و واژه «جدی» قرار نیست در مقابل «شوخی» قرار بگیرد.
«موسیقی جدی» را شاید منتقدان متاخر و معاصر موسیقی باب کردند. منتقدانی مثل تئودور آدورنو که از اندیشمندان ارشد مکتب انتقادی فرانکفورت بود و در عین حال یک موزیسین و آهنگساز و منتقد موسیقی بود. این اصطلاح در نگاه اول به موسیقی کلاسیک اشاره دارد و مجموعه آن را در بر میگیرد. اما این تمام ماجرا نیست. درواقع اگر این تمام ماجرا بود، لازم نبود این اصطلاح را بسازند و به کار گیرند. میتوانستند از همان عبارت موسیقی کلاسیک استفاده کنند و دیگران را با این عبارت جدید درگیر نکنند و سوال تازهای هم ایجاد نکنند. اما باید بدانیم که از سالهای پایانی قرن نوزدهم، موسیقی در هیئتی جدید و با مجموعه قوانین جدید، آرام آرام چهره دیگری از خود را به نمایش میگذاشت و تفاوتهای آشکاری با موسیقی قبل از خودش داشت. پس اصطلاح «موسیقی جدی» هم میبایست مجموعه گستردهتری را تحت پوشش قرار دهد. علاوه بر همه اینها شاید خود «موسیقی کلاسیک» هم تنها یک قرارداد بود برای خطابکردن مجموعه موسیقی ارکسترال. این قرارداد نه تنها در ایران رواج دارد، بلکه در مجموعه واژگان مربوط به دنیای غرب هم مصطلح است. این در حالی است که مثلا نمیتوانیم هم باخ، هم بتهوون و هم فرضا لیست را در این قاعده جای دهیم، اما ناخودآگاه این کار را میکنیم؛ ناخودآگاه یا شاید با کمی سختگیری، ازروی بیدقتی. باید بدانیم که باخ موسیقی دوره باروک را پی میگرفت و بتهوون خط ربطی بود بین موسیقی کلاسیک و رمانتیک و لیست هم به طور کامل از آهنگسازان دوره رمانتیک به شمار میرفت. پس با این حساب دیگر میدانیم که «موسیقیجدی» با این تعاریف، گستره بسیار وسیعی از موسیقی را دربرمیگیرد. اما نکته مهم این است که بدانیم چطور میشود به معنای آن بیشتر نزدیک شد. از همین حالا بدانید که به هیچوجه نمیتوانیم یک تعریف واحد و غیر قابل تغییر برای این عبارت قائل شویم و با چند معادل، سر و ته قضیه را هم بیاوریم. زهی خیال باطل! اما در تشریح بیشتر اجازه بدهید این توضیحات را اضافه کنیم. این موضوع را حتما میدانید که ژانرهای موسیقایی، تا قبل از شکلگیری موسیقی مدرن، وجود خارجی نداشتند و تنها فرمها وجود داشتند و در غالب اوقات، برای مشخصکردن محتوای کلی آثار، از دورهای که اثر در آن نوشته شده بود، نام میبردند. همانطور که در بالا به آن اشاره شد. (مثال باخ، بتهوون و لیست) حالا بیایید ببینیم مجموعه کارهایی که آهنگسازان بزرگ تاریخ موسیقی نوشتهاند جدی محسوب میشوند یا خیر. پاسخ مثبت است. سمفونیها، سوییتها، کنسرتوها، کوارتتها، کویینتتها و تمامی آثار آنها در این دسته قرار میگیرند.
فرقی نداشت یک اثر برای چند ساز نوشته شده و چند دقیقه طول میکشد تا اجرا تمام شود. تمامی این فرمهای موسیقایی «موسیقی جدی» قلمداد میشوند. حالا یک سوال پیش میآید: آیا تنها شکل موسیقی که در این دوران وجود داشته، فقط و فقط همین فرمها هستند و گزینه دیگری پیش روی مخاطب نبوده؟ اگر این است، دیر کاری است برایش یک نام کلی هم بگذارند؟ باید در نظر بگیریم که در دوران گذشته هم بخشی از موسیقی به عنوان موسیقی عامپسند حیات داشته و مخاطبان خاص خود را نیز در برمیگرفته. به تبع این بخش از موسیقی نمیتوانست دغدغه نوآوری را داشته باشد و نمیتوانست نامهایی ماندگار در تاریخ به جای بگذارد و به تحقیق تقلیدی بود اجمالی از کارهای آهنگسازان بزرگ و از جرگه «موسیقی جدی» خارج بود و منتقدان علاقهای به بررسی آن نداشتند. گرچه بخشی از موجودیت فرهنگی در هر دورهای بر دوش همین موسیقی عامپسند بوده و هست. اما در حوزه نقد و تحلیل، منتقدان تنها به آهنگسازانی میپرداختند که به لحاظ تحلیلی کارشان یکه محسوب میشد و مولفههایی کاملا یکتا داشتند. میدانید و میبینید که تعدادشان هم کم نبوده و نیست.
استارت بزنید
هیچ پیشزمینهای نیاز نیست. لازم نیست علاقهمندیهایتان را دستهبندی کنید و ببینید آیا اساسا لازم است یا لازم نیست و چه و چه. میتوانید امتحان کنید و اگر بعد از آزمایش خوشتان نیامد، برگردید به همان رسوم قدیمی خودتان. لازم نیست ربدوشامبر داشته باشید یا حتما در خانهتان گرامافون یافت شود. لازم نیست پدر، مادر، پدربزرگ، خان عمو یا خان داییتان به قول معروف این کاره بوده باشد تا به شما هم به ارث برسد. فقط کافی است قدری حوصله جمعآوری «موسیقی جدی» را داشته باشید.
بر حسب اتفاق باید همین جا به این موضوع اشاره کنیم که تهیه این نوع از موسیقی نسبت به بسیاری دیگر از ژانرهایی که شما ممکن است دوست داشته باشید، آسانتر است. فروشش غیرمجاز نیست و غالب کتابفروشیها میتوانند منابع خوبی باشند برای راهانداختن کار شما. البته این موضوع مادامی کارکرد دارد که هنوز درگیر مشاهیر باشید و باد به کلهتان نیفتاده باشد که بروید سراغ آنهایی که کمتر کسی، حتی در اروپا و آمریکا آنها را میشناسد و پیدا کردن آثارشان کار هر کسی نیست. البته مژده میدهم که بعد از مدتی این خوره هم به جانتان خواهد افتاد. اما آن زمان دیگر هیچ تنبلی در شما وجود ندارد و آنچه را میخواهید، از زیر سنگ هم که شده به چنگ میآورید. اولین چیزی که به ذهنتان خطور میکند، احتمالا این است که از آغاز ماجرا شروع کنید به گوشدادن و طبق زمان جلو بیایید. اتفاقا میخواهیم پیشنهادی درست برعکس این را برایتان داشته باشیم. بهتر است برای راه افتادن از آنسامبلهای کوچک امروزی استفاده کنید. میتوانید از ژانرهایی مثل نیو اج شروع کنید که «موسیقی جدی» آن را هم دربرمیگیرد. میتوانید از آهنگسازانی مثل دیوید دارلینگ شروع کنید. دارلینگ را که حتما میشناسید. قبلا در همین صفحه معرفی شده. او آهنگساز و نوازنده چلو است و به عنوان یک آهنگساز جهانی، با خیلیهای دیگر همکاری داشته. قطعات دارلینگ با محوریت چلو، با سازهای دیگری مثل پیانو، گیتار الکتریک، سکسوفون و از این جور سازها ترکیب شده و لذت بینهایتی را به شما تزریق خواهد کرد. قطعات آنقدر روان و خوشایند هستند که در کمتر مواقعی ما را درگیر ساختارهای پیچیده و دیر هضم میکند. به همین سبب شما میتوانید با خیال راحت با آنها ارتباط برقرار کنید و هیچ ترسی به خود راه ندهید. از آن گذشته میتوانید به راحتی با سازهای آکوستیک و شمایل آهنگسازی برای آنها آشنا شوید که این مهمترین بخش در گوش کردن «موسیقی جدی» است. همین حالا تا دیر نشده یک پیشنهاد دیگر را هم برایتان داریم. اگر احساس میکنید با موسیقی الکترونیک بیشتر ارتباط برقرار میکنید، میتوانید از آهنگسازانی چون استیو رایش، فیلیپ گلس، تری رایلی و دیگر مینیمالیستهایی که در حیطه موسیقی الکترونیک فعالیت کردهاند، شروع کنید. هر سه نامی که در بالا خواندید هم در شمارگان گذشته موسیقیجهان معرفی شدهاند و آن قدر نمیبایست با آنها احساس ناراحتی کنید. در کنار این پیشنهادها میتوانید به وورد میوزیک هم بپردازید. آهنگسازانی مثل استفان میکوس را در این ژانر به خاطر بسپارید.
دنده را به دو تغییر دهید
همانطور که در بخش قبل دیدید، سعی کردیم برای تمامی سلیقهها یک نقطه آغاز داشته باشیم. پیداکردن این آثار اصلا کار دشواری نیست. همانطور که اشاره شد، کاملا مجاز هستند. حالا باید گام بزرگتر را برداریم. وقت آن رسیده که قدری زمان بیشتر برای گوشکردن به موسیقی بگذارید. بهتر است آرام آرام بروید سراغ آثار ارکسترالو. این کار برای آنهایی که از ژانر نیو اج استفاده کردهاند، راحتتر است. چون احتمالا با سازهای آکوستیک بیشتری آشنایی دارند و میتوانند آرام آرام به نقش آنها در موسیقی پی ببرند. میتوانید از سمفونیهای دوره رمانتیک، بخش دوم کارتان را شروع کنید. سمفونی شهرزاد از ریمسکی کورساکف میتواند یکی از بهترین گزینههای شروع بخش دوم باشد. سازبندی دقیق این سمفونی چهار موومانی، میتواند گوش شما را به شکل سازبندیها عادت دهد. تمهای شرقی، ملودیهای آشنا برای مخاطب ایرانی و ریتمهای شگفتانگیزی که این مجموعه دارد، نهایت لذت را برایتان به ارمغان خواهد آورد. به جرئت میتوان ادعا کرد موسیقی دوره رمانتیک به راحتی هرچه تمامتر با مخاطب آماتور ارتباط برقرار میکند و درک موسیقی او را بالا میبرد. میتوانید به جای اینکه از سمفونی آغاز کنید، سراغ شوپن لهستانی بروید و سوناتهای پیانوی او را پیگیری کنید؛ این هم میتواند گام دوم خوبی باشد. یا شاید حتی بتوانید بروید سراغ فهرست مجار و رپسودی مجارش را به دندان بکشید. باید ببینید سلیقهتان در این گام، به کدام سمت بیشتر گرایش دارد. هنوز زود است؛ این قدر عجله نکنید. به باخ هم میرسیم! گوشدادن به سمفونیهای نُه گانه گوستاو مالر آلمانی هم که در اواخر دوران رمانتیک فعالیت میکرد و او را با لقب پست رمانتیک میشناسند و معتقدند او پلی است میان موسیقی رمانتیک و موسیقی مدرن، میتواند در این دوره راهگشا باشد. پیشنهاد ما برای گوشکردن آثار مالر، اول سمفونی چهارم، بعد سمفونی اول و بعد هم به انتخاب خودتان است. در این میان میتوان به دیگر هموطن او ریچارد اشتراوس بزرگ هم اشاره کرد. البته اگر میخواهید آنقدرها گیج نشوید، بهتر است از والس اشتراوس شروع کنید که بارها به گوشتان خورده؛ در تلویزیون، در رادیو و به عنوان موسیقی متن بسیاری از فیلمهای سینمایی. یک مدرنیست عجیب هم هست که میتوانید پیش از ورود به موسیقی مدرن آثارش را به عنوان راهگشا مدنظر قرار دهید؛ دیمیتری شوستاکوویچ روس. سمفونی لنینگرادش میتواند گزینه خوبی باشد. آنتوان دورژاک چک هم در این مرحله بسیار دلچسب است.
احتیاط کنید! جاده باریک میشود
اگر این مراحل را پشت سر گذاشتهاید، دیگر وقتش است به اندازه کافی جدی شوید. اگر هنوز از ادامه راه منصرف نشدهاید، نشانه آن است که دیگر معتاد شدهاید یا دارید میشوید. پس باید جنس بیشتری استفاده کنید. در این مرحله میتوانید باخ بزرگ را انتخاب کنید. گوش دادن به موسیقی باروک به خصوص آثار باخ، توان بالایی در درک موسیقایی نیاز دارد که از همین روی او را در این مرحله قرار دادیم. میتوانید از سوییتهای او شروع کنید. مخصوصا سوییتهایش برای چلو. سوییتهای چلو باخ هم میتواند پیچیدگی ریتمیک و ملودیک موسیقی آن دوره به ویژه خود باخ را برایتان آشکار کند و در عین حال به دلیل نبودن فضای ارکسترال، با درصد کمتری گیجتان کند؛ فقط یک ساز در کار است: چلو. اگر احساس کردید باخ برایتان هنوز پیچیده است، به سرعت سراغ ملودیهای ناب موتزارت بروید. این میتواند یک فرار استراتژیک باشد. اما یادتان نرود که باید برگردید و باخ را از نظر بگذرانید. سمفونیهای پنجم و نهم بتهوون را همه میشناسند.
بازدید:۳۹۶۲۱۵