یک: چرا «بر باد رفته»؟ مدتها بود تصمیم گرفته بودم که به یک بهانه مناسب به برخی از فیلمهای ماندگار و کلاسیک تاریخ سینما در این صفحه بپردازم که نمیشد و بهانهای نداشتم. اما با مرگ یکی از آخرین بازماندگان این فیلم، یعنی آن راترفورد در قبل، این جرقه زده شد تا به بررسی یکی از شاهکارهای ماندگار و کلاسیک تاریخ سینما بپردازم. راترفورد هنگام مرگ ۹۴ سال داشت و در این فیلم نقش خواهر کوچک اسکارلت را ایفا کرده بود.
حالا که او دیگر نیست، از جمع بازیگران این فیلم تنها الیویا دوهاویلند (بازیگر نقش ملانی) باقی مانده است که او هم این روزها ۹۶ ساله شده است. البته به جز دوهاویلند هفت یا هشت نفر دیگر از دستاندرکاران این فیلم در قید حیات هستند، اما مانند دیگر بازیگران این فیلم، شهرت ندارند. دو سال قبل راترفورد در مصاحبهای از خاطرات بازی در این فیلم سخن گفته بود که برای به دست آوردن نقش کارین آن قدر گریه کرده بوده است که رئیس کمپانی مهیر بالاخره راضی شده بود تا او را به سلزنیک قرض دهد تا او در «بر باد رفته» بازی کند.
دو: اگر «کازابلانکا» را فاکتور بگیریم، کمتر شخصیتی در تاریخ سینما پیدا میشود که بتواند جای زوج اسکارلت اوهارا و رت باتلر در فیلم «بر باد رفته» را بگیرند. فیلمی که بر اساس داستان مشهور مارگارت میچل به تصویر درآمد و یکی از بهترین اقتباسهای تاریخ سینما با جاودانهترین کاراکترهای سینمایی است. فیلم در زمان خود به فروش بسیاری دست یافت و ۱۰ اسکار برای دستاندرکارانش به ارمغان آورد.
این فیلم جزو آن فیلمهایی است که به گفته مخاطبانش، اگر بارها آن را نگاه کنید، هرگز خسته نمیشوید و پس از هر بار دیدن کماکان مانند بار اول لذتبخش است و شاید همین موضوع این فیلم را به یکی از ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینما بدل کرده است.
بازی بازیگران این فیلم شاید در هیچ فیلم دیگرشان تکرار نشد، به حدی که خوانندگان رمان خانم میچل در همان اولین خوانش این کتاب، همه بر این عقیده بودند که شخصیت رت باتلر را میچل بر اساس کاراکتر کلارک گیبل نوشته است! این فیلم در میان صد فیلم برتر قرن، رتبه چهارم را از آن خود کرده است و دیدن دوباره و چند باره آن هنوز هم میتواند جذاب باشد.روانشناس خوب در تهران
آغاز یک داستان
مارگارت میچل در سال ۱۹۰۰ متولد شد و تنها ۴۹ سال زیست، اما همین ۴۹ سال کافی بود تا نام او را به عنوان یکی از مشهورترین نویسندگان قرن برای همیشه در تاریخ ثبت کند. در ابتدا میچل شغل خبرنگاری را برای خود برگزید، اما در ۲۶ سالگی دچار یک حادثه از ناحیه پا شد و مجبور به ترک این حرفه شد. به اصرار همسرش دست به نگارش یک رمان تاریخی زد که برای نوشتن این رمان از خاطرات نوجوانی خود استفاده زیادی برد و دست به تحقیقات تاریخی فراوانی زد. در سال ۱۹۳۵ انتشارات مکمیلیان حقوق داستان میچل را برای چاپ خرید، اما دو نکته در میان بود. نخست نام کتاب بود که ناشر با آن موافق نبود و دیگری نام شخصیت اصلی داستان بود.
خانم میچل نام کتاب خود را «فردا هم روز خداست» گذاشته بود و نام شخصیت اصلی داستان «پنسی اوهارا» بود که با اصرار ناشر خانم میچل این دو نام را تغییر داد. پس از چاپ رمان خانم میچل در تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۳۶، این کتاب در اولین روز انتشارش ۵۰ هزار نسخه به فروش رفت و لقب پرصفحهترین رمان تاریخ آمریکا را از آن خود کرد. نکته جالب این بود که زندگی خانم میچل پس از انتشار این کتاب دستخوش تغییرات بسیاری شد و شهرت او دردسرهای فراوانی را برای او به ارمغان آورد که سخت او را آزرده میکرد. این رمان در اولین سال انتشار خود نزدیک به یک میلیون و هفتصد هزار نسخه فقط در ایالات متحده به فروش رفت که برای خودش آمار قابل توجهی بود. در همان زمان ویراستار کمپانی تولید فیلم سلزنیک به نام کی براون این رمان را خواند و در نامهای به سلزنیک، خلاصه داستان این کتاب را فرستاد و از او درخواست کرد که حقوق این کتاب را برای فیلم شدن بخرد.
سلزنیک پس از درخواستهای فراوان ویراستارش کتاب را کامل خواند، اما با خرید حقوق این کتاب موافقت نکرد. دلیل عمده او هم یکی طولانی بودن کتاب برای تبدیلشدن به فیلم بود و دوم داستان کتاب که به نظر سلزنیک جذابیتی برای تماشاگران سینما نداشت. اما رئیس هیئت مدیره کمپانی سلزنیک یعنی جان ویتنی، سلزنیک را تهدید کرد که اگر سلزنیک حقوق آن کتاب را نخرد، خود شخصا حقوق کتاب را میخرد که عاقبت سلزنیک با قیمت ۵۰ هزار دلار حقوق کتاب را خریداری کرد.
آغاز یک فیلم
قبل از شروع بازخوانی ساخت این فیلم بد نیست چند خطی درباره سلزنیک برایتان بنویسم. دیوید ا.سلزنیک یکی از معروفترین و بزرگترین تهیهکنندگان تاریخ سینمای جهان است که آثار بسیار مطرحی را ساخت. او در ابتدا با کمپانی آرکیاُ همکاری میکرد و بعدها به کمپانی امجیام (مترو گلدوین مهیر) رفت تا اینکه در سال ۱۹۳۵ توانست کمپانی خود را به نام «سلزنیک اینترنشنال پیکچرز» تاسیس کند. در آن زمان بازیگران بزرگ سینما، در اختیار کمپانیهای هالیوودی بودند و اولین مشکل سر راه سلزنیک برای ساخت «بر باد رفته» این بود که کلارک گیبل به عنوان مشهورترین چهره آن زمان در اختیار کمپانی پدرزنش یعنی مترو گلدوین مهیر بود. سلزنیک هم به خوبی میدانست که خوانندگان رمان خانم میچل تنها یک نفر را برای بازی در نقش رت باتلر میخواهند و اگر از کسی به جز او استفاده کند، قطعا شکست سختی خواهد خورد و عواقب بسیار بدی در انتظارش خواهد بود. پس قراردادی را با پدرزنش امضا کرد و حقوق ۵۰ درصد فیلم را به او واگذار کرد. اما این تمام ماجرا نبود، بازیگری که بتواند نقش اسکارلت را بازی کند، دومین معضل بزرگ کمپانی سلزنیک بود.
پس از طرف این کمپانی یک جستوجوی جهانی شکل گرفت تا بتوانند بهترین کسی که میتواند نقش اسکارلت را ایفا کنند، بیابند. بیش از صد نماینده از طرف کمپانی موظف شدند تا به هر جایی سرک بکشند و اسکارلت را بیابند. از نکات جالب این جستوجو این بود که در میان هزاران زن و دختری که برای تست بازی برای این نقش به استودیو آمده بودند، یک مانکن کلاه هم بود که در تست پذیرفته نشد. این مانکن کلاه کسی نبود جز سوزان هیوارد که بعدها خودش به یک ستاره سینما تبدیل شد. جستوجو برای بازیگر نقش اسکارلت بیش از دو سال زمان برد و هنوز شخصی که مد نظر سلزنیک بود پیدا نشده بود. پس سلزنیک تصمیم گرفت کار را بدون اسکارلت شروع کند تا بعدها او را بیابد. در اولین سکانس فیلم که قرار بود فیلمبرداری شود، برادر سلزنیک پیش او آمد و به او گفت که اسکارلتش را یافته است.
ویوین لی بازیگر نقش اسکارلت در کلکته هندوستان متولد شده بود و در کودکی به انگلستان مهاجرت کرده بود. در انگلستان به تحصیل در رشته نمایش پرداخت بود و در اجرای یکی از نمایشهای دوران دانشجوییاش با لارنس اولیویر آشنا و با او ازدواج کرد. ویوین لی با اولیویر که برای بازی در فیلم «بلندیهای بادگیر» راهی هالیوود شده بود، همراه شد و در اولین مهمانی آمریکاییاش با جورج کیوکر ملاقات کرد و کیوکر او را برای بازی در نقش اسکارلت انتخاب کرد. بازی در نقش اسکارلت پنج ماه زمان برد که شامل هفتهای شش روز، روزی ۱۶ ساعت کار بدون استراحت بود که برای دختری ۲۶ ساله که سابقه چنین کار زیادی را نداشت، بسیار خستهکننده بود.
فیلم ساخته میشود
نکتهای که بد نیست به آن اشاره کنم، این است که اگرچه در تیتراژ این فیلم نام ویکتور فلمینگ به عنوان کارگردان ثبت شده است، اما در حقیقت فیلم «بر باد رفته» را چند کارگردان مختلف کارگردانی کردهاند که نامشان جورج کیوکر، سام وود، سیدنی فرانکلین و ویلیام کامرون منزیس است. اما در تیتراژ این فیلم تنها نام ویکتور فلمینگ نقش بسته است. جریان این کارگردانان از این قرار است که در ابتدا جورج کیوکر کارگردانی فیلم را بر عهده داشت که موفق هم بود، اما سلزنیک کمکم دریافت که برای ساخت این فیلم نیازمند کارگردانی است که بتواند صحنههای عظیمتری خلق کند (اضافه کنید غرهای کلارک گیبل را به کیوکر) پس ویکتور فلمینگ به جای کیوکر وارد فیلم شد.
فلمینگ در کارنامهاش کارهای بزرگ بسیاری داشت و توانست طی دو هفته تمام فیلمنامه را بخواند و کار را شروع کند. جالب اینجاست که او هیچگاه رمان اصلی را نخواند و تنها به فیلمنامه رجوع کرد. عظمت پروژه، خستگی بسیاری برای فلمینگ داشت که برای کارگردانی بعضی سکانسها از دو کارگردان دیگر به نامهای سام وود و سیدنی فرانکلین دعوت به همکاری شد تا زمانهایی که فلمینگ مشغول استراحت است، این دو کارگردانی فیلم را بر عهده بگیرند.
شکوه یک اکران
اولین اکران فیلم در ایالت آتلانتا بود. فرماندار این ایالت، روز ۱۵ دسامبر را که اولین نمایش این فیلم بود، تعطیل رسمی اعلام کرد و از سراسر ایالات متحده، ستارههای سینما راهی این ایالت شدند تا شاهد نمایش این فیلم باشند.
طبق آمار، ۳۰۰ هزار جنوبی، در آن شب برای استقبال از کلارک گیبل و ویوین لی در خیابانهای آتلانتا به صف ایستاده بودند تا گیبل و لی را مورد تشویق خود قرار دهند. در آن شب، خود مارگارت میچل نیز حضور داشت و از دیدن داستان کتابش بر پرده جادویی سینما، چنان شگفتزده شده بود که نتوانست هنگامی که پس از پایان یافتن فیلم از او دعوت کردند به روی صحنه برود، به جز چند کلمه حرف دیگری بزند. هشت اسکار به این فیلم تعلق گرفت و جالب اینجاست که برای اولین بار در تاریخ سینمای آمریکا و مراسم اسکار، یک زن سیاهپوست موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر مکمل زن شد که کسی نبود جز هتی مکدانیل یا بازیگر نقش «مامی».
هیئت داوران این مراسم در عین ناباوری همگان، جایزه بهترین بازیگر مرد را به روبرت دونات داد تا کلارک گیبل از گرفتن اسکار بینصیب بماند و آه خیلیها به هوا رود! به هر حال این فیلم موفق به دریافت هشت اسکار برای عواملش و دو اسکار برای تهیهکنندهاش شد که در مجموع میشود ۱۰ اسکار.
بازدید:۴۱۲۰۲۳