نماد سایت مرکز مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج آنلاین

سالهای خاطره انگیز گذشته

سالهای خاطره انگیز گذشته

سالهای خاطره انگیز گذشته

سالهای خاطره انگیز گذشته

این روزها همه یک جورهایی خاطره باز شده‌اند. (چرا که نه؟ خیلی هم خوب!)… شما یادتان نمی‌آید، ولی آن روزهایی که ما تازه پا به دوران نوجوانی گذاشته بودیم و دوست داشتیم بخوانیم و دنیای دور و اطرافمان را بهتر بشناسیم، مثل این روزهای شما نبود که بنشینیم پای یک دستگاه و با یک مودم و دوتا کلیک چپ و راست وصل بشویم به کل دنیا. آن روزها خبری از ف – ب و ت- ت و گ- پ و‌ای -… (ببخشید گفتند این اشکالی ندارد) اینترنت و این چیزهای مبتذل امروزی که نبود! ما بودیم و یک هفته انتظار برای سروش نوجوان و داستان «آن سوی صنوبرها» یا اگر خیلی دانشمند و اهل علم بودیم، یک مجله دانستنی‌ها که چقدر هم برای این که صفحه‌هایش رنگی بود ذوق می‌کردیم (آخی! چه نسل جالبی بودیم ما!) بله این بود دنیای آن روزهای ما…

خب از آنجایی که بشر دائما در حال پیشرفت است، در همان روزها یک اتفاق‌هایی در دنیا افتاد که باعث شد زندگی همه ما یک تغییرات اساسی کند. راستی یک سوال… به نظر شما چرا خیلی‌ها معتقدند که سال ۱۹۹۰ یک سال به یاد ماندنی در خاطر مردم دنیاست؟

گزینه ۱) چون نلسون ماندلا بعد از ۲۷ سال از زندان آزاد شد.

گزینه ۲) چون فضاپیمای دیسکاوری تلسکوپ هابل را در مدار زمین قرار داد.

گزینه۳) چون دیوار برلین فروریخت.

البته همه این گزینه‌ها می‌تواند درست باشد، اما از آنجایی که بعضی(!) از طراح‌های سوال کمی تا قسمتی مردم‌آزاری در ناخودآگاهشون دارند، جواب موردنظر ما هیچ کدام از این گزینه‌ها نیست!

مهم‌ترین اتفاقی که در سال ۱۹۹۰ در دنیا افتاد، تولد اولین وب‌سایت بود. بله قصه از اینجا شروع شد که حدود ۲۴ سال قبل یک مهندس و فیزیک‌دان شورای تحقیقات هسته‌ای اروپا به نام (تیم برنرز – لی) طرحی را برای دسترسی و به اشتراک‌گذاری اطلاعات روی اینترنت ارائه داد. و مهم‌ترین اختراع روزگار ما یعنی شبکه جهانی وب WORLD WIDE WEB یا همان WWW خودمان(!) به ثبت رسید. و در اوت ۱۹۹۱ هم اولین وب‌سایت روی اینترنت راه‌اندازی شد و دو سال بعد هم وب در اختیار عموم مردم قرار گرفت. اولین وبلاگ را فردی به اسم جاستین هالز در ۱۹۹۴ و به شکل دفتر خاطراتی به نام لینک‌های جاستین از زیر زمین (چرا زیرزمین را ما هم نمی‌دانیم!) ساخت. البته از مجله نیویورک تایمز هم به‌عنوان پدر وبلاگ‌نویسی شخصی نام می‌برند. کلمه وبلاگ اولین بار در ۱۹۹۷ و کلمه بلاگ در ۱۹۹۹ به کار برده شد. جالب است بدانید که امروز بیش از ۸۰ میلیون وب‌سایت در دنیای مجازی وجود دارد و صدها میلیون کاربر از آنها استفاده می‌کنند.

از آنجایی که انتقال اطلاعات و دسترسی به منابع مختلف یکی از فایده‌های اصلی این وب‌سایت‌هاست، گروه‌های مختلف مردم از هر سن و گروهی از این وب‌سایت‌ها استفاده می‌کنند.

دوستان ادیب و عاشقان ادبیات و نویسندگی هم نه‌تنها از این قافله عقب نماندند، اتفاقا بسیار هم فعال بودند. وب‌سایت‌هایی که امروز در دنیا به نام وب – لیت یا همان سایت‌های ادبی معروفند، محلی هستند برای نویسنده‌ها و علاقه‌مندان ادبیات تا با به اشتراک گذاشتن نوشته‌ها و آثارشان شیوه جدیدی از ادبیات را به وجود بیاورند. روشی که از قضا بسیار هم مورد استقبال قرار گرفته است. چون از طرفی هم بسیار راحت و سهل‌الوصول(!) است و با یک خط تلفن و یک کامپیوتر و یک مودم می‌توانید خیلی راحت (امیدوارم وسیله خطرناکی مثل آجر و کفش کنار دستتان نباشد!) به اینترنت وصل شوید و نوشته‌های گهربارتان را در معرض دید جهانیان قرار بدهید و از طرف دیگر به سرعت می‌توانید از نظرات و نقدهای سایر کاربرها هم مطلع شوید و با هم تبادل اطلاعات کنید.گذشته خاطره انگیز

جالب است که سرعت پیشرفت این پدیده به حدی زیاد بوده که امروز در بسیاری از کشورهایی که تنها مدت کمی است به شبکه اینترنت دسترسی پیدا کرده‌اند، محبوبیت زیادی پیدا کرده است. مثلا وب‌سایت‌های ادبی تنها ۱۰ سال است که وارد جامعه چین شده (بالاخره یک چیزی پیدا شد که این چینی‌ها وارد کنند!) اما در همین زمان کم تبدیل شده به محلی برای بحث‌های ایدئولوژیکی و فرهنگی و امروز شما می‌توانید نویسنده‌هایی از گروه‌های مختلف از آماتور گرفته تا حرفه‌ای و پیر و جوان را در وب‌سایت‌ها ببینید. شاید مهم‌ترین دلیلش هم این بوده که اینترنت اصولا برای نوشتن ابزار راحت‌تر و ساده‌تری است و نیازی به روش‌های سنتی مثل ویراستاری و پیچیدگی‌های چاپ ندارد. و می‌شود گفت که در حقیقت وبلاگ‌نویسی و نوشتن در وب‌سایت‌ها به شکل یک روش و متد ادبی جدید درآمده که قواعد و اصطلاحات خاص خودش را دارد. البته عده‌ای هم با این سایت‌ها و این روش ادبی جدید مخالفند. به نظر آنها این ادبیات اینترنتی سطحی و خالی از احساس است و نویسندگان اینترنتی هرگز به عمق احساس یک نویسنده سنتی نمی‌رسند و نوشته‌هایشان در سطح باقی می‌ماند. اما یک عده دیگر که کم هم نیستند، معتقدند که ورود به دنیای دیجیتال و مجازی یک چیز اجتناب‌ناپذیر است و دیر یا زود همه ناچارند در همین فضا کار کنند و این شیوه ادبی روز به روز همه‌گیرتر می‌شود. در واقع در دنیای امروز ادبیات سنتی و اینترنتی در برابر هم نیستند، بلکه در خیلی از موارد به هم کمک می‌کنند.

مثلا در بسیاری از کشورها خیلی از داستان‌ها اول روی سایت‌ها قرار می‌گیرند و بعد از این‌که با استقبال کاربران مواجه شدند، به شکل کتاب چاپ می‌شوند و یا عکس این قضیه هم دیده می‌شود، یعنی می‌بینیم که خیلی از کتاب‌های معروف به صورت دیجیتال درآمده و روی اینترنت قرار داده می‌شوند.

اما چیزی که مهم است، این است که اگر این وب‌سایت‌ها بخواهند به بقای خودشان ادامه بدهند و سرپا بمانند، باید در کنار ادبیات جدید ادبیات سنتی و منابع اورژینال را هم در کنار نوشته‌های مدرن قرار بدهند. به این ترتیب با صنعت چاپ هم در ارتباط باشند و برای سایتشان درآمدزایی کنند و همچنین یک ادبیات سالم و کم‌اشتباه را به کاربرشان ارائه بدهند. اگر یک زحمتی بکشید و یک گشتی در دنیای وب‌سایت‌های ادبی بزنید، می‌توانید انواع و اقسام آنها را پیدا کنید. از سایت‌های متعلق به نویسندگان و شاعران بزرگ و مشهور دنیا گرفته تا سایت‌های داستان کوتاه و فیلمنامه‌نویسی و ادبیات کودک و نوجوان و انواع و اقسام وبلاگ‌ها و مجله‌های اینترنتی…

جالب است که آدم‌هایی در اینترنت سایت دارند که در زمان حیاتشان حتی تصور نوشتن در دنیای مجازی هم در مغزشان نمی‌گنجیده است. کسانی مثل شکسپیر، گوته، مولیر و بسیاری دیگر از شاعران و نویسنده‌های معروف دنیا که این روزها فقط نامی از آنها مانده و گاهی برایشان خدا بیامرز می‌گوییم.

درست است که قرن ۲۱، قرن اینترنت و دنیای مجازی و وبلاگ‌ها وب‌سایت‌هاست، اما مطمئنم که بچه‌های هم‌نسل من هنوز هم دلشان پر می‌زند برای همان مجله‌های کاغذی که با عشق از اول تا آخرشان را می‌خواندیم و دوست داشتیم و گاهی به خوبی از آنها یاد می‌کنیم و یادش به خیر می‌گوییم.

سالهای خاطره انگیز گذشته

بازی با خشونت

من جزو انسان‌های اولیه دنیای بازی‌های کامپیوتری محسوب می‌شوم. همان زمان که یک دایره می‌شد توپ. یک دایره کمی بزرگ‌تر دیگر می‌شد کله بازیکن و چند دایره کنار هم می‌شد فوتبال. چند دایره رنگی قرمز می‌شد خون شخصیتی که تیر را به دایره‌ای که می‌شد سرش زده بودی. ما مات و مبهوت این تصاویر ۱۶ رنگی شده بودیم.

دنیا چرخیده و من حالا پسرک هفت ساله‌ای دارم عاشق بازی کامپیوتری. رطب خورده‌ای هستم که صد سال منع رطب نمی‌کنم. اما هر لحظه نگران هسته این رطب هم هستم که گلوی پسرکم را نگیرد. یعنی تاثیرات مخرب بازی‌های رایانه‌ای. که بنشیند و ساعت‌ها بازی کند و مثل آن وقت‌های من گردنش خشک شود و دستش بی‌حس شود و چشمش سیاهی برود. از درس و زندگی بیفتد یا خشونت بازی‌ها بر ذهنش خط‌های ماندگار بکشد.

ما همه جور بازی کرده‌ایم زمان خودمان. از فوتبال و شهر‌سازی و بازی فکری بگیر تا بزن بزن و بکش بکش و Resident Evil و Doom و Warcraft وMafia. ما عینکی شدیم. از درس و مشق افتادیم. دست و گردنمان آرتروز مزمن گرفت. اما بالاخره قال درس را کندیم. دزد و قاتل و چاقوکش هم نشدیم شکر خدا. داشتیم رفیق و بچه محل‌هایی که به عمرشان پای بازی کامپیوتری ننشسته بودند و خوب هم اهل خشونت شدند. البته معنی خشونت بازی‌های زمان ما زمین تا آسمان فرق می‌کرد با این که حالا اسمش هست خشونت در بازی‌ها. آن دایره‌های قرمز مثلا خون زمان ما کجا و این صحنه‌های میخکوب‌کننده‌‍ حالا کجا. به راستی نمی‌دانم چرا بسیاری از جذابیت‌هایی که در بازی‌های قدیم بود، در بازی‌های فعلی نیست.

بستگی دارد اصولا مخالف باشی با این سرگرمی یا موافق. اگر بازی کامپیوتر سرگرمی احمقانه بی‌فایده‌ای شناخته شود، بحث ندارد که بزن بزن و بکش بکش‌هایش دلیل قاطعی است برای محکوم کردنش. اگر هم عاشق سینه‌چاک بازی باشی این بزن و بکوب‌ها می‌شود هیجان و فاز دادنی که هیچ جا به این آسانی و ارزانی تجربه‌اش نمی‌کنی. من اما مجبورم وسط این دعوا بایستم. چون هم عاشق بازی هستم و هم پدر شده‌ام. پس چاره‌ای نداشته‌ام جز این که راه پیدا کنم. راهی که هم خودم را راضی کند و هم بتوانم بیشتر به فرزندم برسم و علایق او را در نظر بگیرم و بیشتر به او توجه کنم.اتفاقات خاطره انگیز گذشته

قانون اول من شناختن سلیقه پسرک است. او خودش بعضی بازی‌ها را دوست ندارد. در بعضی رسما غرق می‌شود. من منعی برای بازی‌های بزن بکوبش ندارم. پسرک من مثلا بوکس و کشتی کچ را بازی می‌کند و تمام که شد، تمامش می‌کند. نشده بخواهد روی کسی در دنیای واقعی امتحانش کند. اما بازی خدای جنگ را که بازی می‌کند، تا هفته‌ها محو کراتوس است. ضربه‌های مختلفش را اجرا می‌کند. می‌تواند ساعت‌ها مرحله‌هایش را تعریف کند و این یعنی من باید مراقب جناب کراتوس و دار و دسته‌اش باشم.

قانون دوم این است که هیچ وقت بازی را هم‌زمان با او شروع نمی‌کنم و بازی ندیده و نشناخته جلوی دستش نمی‌گذارم. همیشه باید بدانم توی مراحل بازی چه خبر است و کجا وضعیت قرمز است و کجا نیست. هر چند ما هیچ کس را در دنیا قبول نداریم و همه اینها توطئه انگلیس‌هاست. اما پیشنهاد می‌کنم به درجه‌بندی سنی سایت ESRB نگاهی بیندازید. ممکن است سخت‌گیری بیشتری از این سایت داشته باشید. اما ساده‌گیرتر حتما نباشید.

نمونه بارز این اشتباه بزرگ بازی GTA است که به عنوان بازی رانندگی مثل نقل و نبات زیر دست بچه‌های دبستانی و کودکستانی ما ریخته و حواسمان نیست این بازی در دنیا درجه‌بندی بالای ۱۸ سال دارد و کلکسیونی از دزدی و تصاویر جنسی و مواد مخدر و… است یا همین جناب کراتوس خودمان که یک جاهایی کارهایی می‌کند که نباید.

سوم اگر بازی تنظیمات درجه‌بندی خشونت داشته باشد، مثل حذف صحنه‌های نامناسب سنین پایین، حتما فعالش می‌کنم.

چهارم همیشه سعی می‌کنم حس کند من به عنوان هم‌بازی کنارش نشسته‌ام نه کنترلچی.

باور کنیم بازی کامپیوتری هم می‌تواند خلاقیت و هیجان و قدرت تحلیل را بالا ببرد هم می‌تواند بی‌قراری و بدآموزی و مشکلات جسمی در پی داشته باشد. بازی کامپیوتری می‌تواند خوب یا بد باشد. مثل خیلی چیزهای دیگر. بزن بزن و بکش بکش می‌تواند کودک را تخلیه روحی کند. می‌تواند الگوی رفتاری نادرستی باشد. باید خشونت را کنترل کرد.

اما آیا فقط در بازی کامپیوتری؟ حکایت پدری که توی سر فرزندش می‌زد که چرا بازی‌های خشن می‌کند. مراقب کودکتان باشید. اما باور کنید کمتر جایی این حال خوب را پیدا می‌کنید که در پایان یک بازی کف دست‌هایتان را به هم بکوبید و حس کنید با هم توی یک تیم بوده‌اید. توی یک سنگر. خشونت در بازی‌های کامپیوتری هر چه هست واقعی نیست. نترسید!گذشته خاطره انگیز

بازدید:۴۳۲۱۵۶

رتبه مقاله درگوگل:

خروج از نسخه موبایل