نماد سایت مرکز مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج آنلاین

چشم‌های ماجرادار در تاریخ ایران

چشم‌های ماجرادار در تاریخ ایران

چشم‌های ماجرادار در تاریخ ایران

چشم‌های ماجرادار که به قول قدیمی‌ها اسرار عتیقه و خاک‌خورده را افشا می‌کنند، چه نقشی توی تاریخ ما داشته‌اند؟ خب، تاریخ می‌گوید اردشیر درازدست چپ‌چشم هم بوده، چشم‌های ظل‌السطان پسر ناصرالدین شاه کج و کوله بوده یا پیچ داشته، آن یکی پسر نادر شاه کور بوده و این یکی پسرش یک چشمی یا چه می‌دانم قوام‌السلطنه، عینک گرد می‌زده و هی پلک می‌زده توی صورتت… البته همه متفق القول‌اند که نابینایی یا کم‌بینایی تاثیری در تشخیص روحیه افراد ندارد، بلکه کوردلی و سیاه‌بینی است که حالت چهره را عوض می‌کند یا به قول روان‌شناس‌ها بر علائم بصری طرف تاثیر می‌گذارد. کولی‌های چهره‌شناس و طرفداران زیبایی‌شناسی عهد عتیق هم هستند که می‌گفتند چشم‌ها آیینه تمام‌نمای روح‌اند که البته از روز اول قابل تشخیص‌اند. حالا این وسط در روزگار مدرن، وقتی چشم به صفحه مانیتورت می‌دوزی و چشم‌های حیله‌گر و دروغگوی سیاستمداران امروز و دیروز جهان را تشخیص می‌دهی یا چشم‌هایی که صادقانه دارند می‌گویند که دارند به کشورشان خدمت می‌کنند، یک‌دفعه با خودت می‌گویی؛ الهی همه این چشم‌ها خیلی قبل از روز قیامت زبان باز کنند و رازهای نگفته صاحبشان را افشا کنند و خیال ما را راحت کنند که مردمی کوردل نیستیم.

۱- گریبایدوف، وزیر مختار روسیه در ایران (۱۸۲۹ – ۱۷۹۵ م)

به آن نگاه مغرور و چشم‌های پر از تمسخر و لب‌های به قول طرفداران فلسفه افلاطون، خوشگذران، نگاه کنید. این مرد به درد وزیر مختاری نمی‌خورد، نویسنده‌ای طناز و عیاش و بی‌خیال و قمارباز است، از ایرانی‌ها و مردم غیراروپایی متنفر است و حوصله ادا درآوردن هم ندارد. خب این را تاریخ گفته، اما چهره‌شناسان هم تایید می‌کنند که آن بی‌خیالی و در عین حال سرتقی و تفاخرش کار دستش می‌دهد و جدال راه می‌اندازد و وقتی گیر می‌دهد، زنان گرجی شوهر کرده را به روسیه برگرداند، سرش را به باد می‌دهد.

۲- عزیزالسلطان، داماد و عزیزکرده ناصرالدین شاه که در کودکی به ملیجک معروف بود (ش ۱۳۱۹-۱۲۷۵)

باز هم همان بزرگ‌بودن پلک‌ها که نشانه «وابستگی به اطرافیان» است، همان دماغ پره گشاد که نشانه فخرفروشی و غرور زیادی است و همان چشم‌های پرشادی و خنده که نشانه طبع طنز و بی‌خیال است، بی‌خیالی که کار دست صاحبش می‌دهد وقتی شاهش را می‌کشند، از کار بی‌کارش می‌کنند، زن و بچه‌اش ولش می‌کنند و چه می‌دانم چرا به روزگار مفلسی می‌اندازنش.

۳- انیس‌الدوله (ق ۱۳۱۴ -۱۲۸۵)

فاطمه خانم چه چشم‌های شوخی داشت که شاه قاجار را وادار کرد در زمانی که زنان بندِ حرم بودند، تا مسکو ببردش. می‌گویند زیبا نبود، اما بسیار باهوش بود و بسیار اهل سخن، تاج‌الدوله دختر ناصرالدین شاه می‌گوید «کارآمد بود» و زنان اروپایی می‌گویند «می‌خواست در حد ملکه ایران خودش را بالا بکشد». یعنی تو در نگاهش، آن برق خواستن را نمی‌بینی که انگار می‌خواهد همه بند‌ها را بزند کنار و به جای همسر بی‌فکرش، زنان ایران را جلو ببرد؟

۴- امیر کبیر (۱۲۳۰-۱۱۸۶ ش)

آخ آخ، نگاه محمدتقی‌خان به قدری نگران است که آدم می‌ترسد چشم‌هایش را بیشتر از ۳۰ ثانیه وارسی کند. شرمنده با آن خرابکاری‌های شاه بی‌تجربه، بی‌شرمی اطرافیان شاه، بی‌پناهی زن و بچه و مادرش، بی‌امیدی‌اش به کار دنیا، چه توقعی داشتید؟

۵- محمدعلی‌شاه (۱۳۰۴ – ۱۲۵۱ ش)

اگر من دست از سر این شاه به درد نخور بردارم، خودش به خوابم می‌آید و غر می‌زند که چرا اسمش را نبرده‌ام. برای همین باز از چهره‌شناسان نقل قول می‌کنم که «بخش سفید بالای عنبیه نشانه استرس و تندخویی و پرخاشگری است»، بعد هم گیر می‌دهم به آن ابروهای پیوسته که نشانه ایده‌های جدید و ایده‌آلیست بودن است، آن هم درست وقتی تمام صورت آقا در یک نقطه به هم می‌رسند، دماغش، آن دماغ متبخر، عصبی، خشن با چشم‌های به هم نزدیک که فالگیر‌ها می‌گویند نشانه بدجنسی و کوتاه‌بینی است، چه ترکیبی دارد این بدترکیب… برای همین است که پایه‌های مملکت‌داری‌اش را به طالع‌بینی و ستاره‌شناسی تکیه می‌دهد، بین اشراف و نماینده‌ها جنگ راه می‌اندازد و شهر را دست روس‌ها می‌دهد که توپ بیندازند و مشروطه را نابود کنند.

۶- دکتر حشمت جنگلی (۱۲۹۸-۱۲۶۴ ش)

چهره‌شناسان باز هم می‌گویند «ابروهای صاف نشانه اندیشه و تفکر و ایده‌گرایی است»، لابد همان ایده‌گرایی که سال‌ها دکتر را در جنگل‌های گیلان نگه داشت، همان ایده‌هایی که تیمورتاش و سردار سپه خاموش کردند البته. نگاه کنید به تمرکز چشم‌ها و آن ابروهای پیوسته که فالگیر‌ها می‌گویند «نشانه فکر‌های جدید است »و لابد مصمم بودن برای به دست آوردن نتیجه… نتیجه اما مرگ دکتر حشمت نبود‌ها، زنده ماندن قصه جنگلی‌ها بود در تاریخ ایران.

۷- احمدشاه (۱۲۷۵ -۱۳۰۸ش) و سردار سپه

عکس در سال ۱۲۹۹، درست قبل از کودتای آن یکی و بی‌تاج‌شدن این یکی، گرفته شده است. چهره‌شناس‌ها می‌گویند اگر مابین عنبیه و پلک پایینی سفیدی وجود داشته باشد، نشانه اضطراب است. شما هم می‌بینید؟ ترس را و استرس را و آن پلک‌های بلند که نشانه وابستگی و بی‌تصمیمی است، با آن نگاه بی‌امید و خسته و لب‌های به هم فشرده را؟ احمدشاه را می‌گویم البته و از آن طرف سردار سپه، رضا خان میرپنج چقدر امیدوار است، وای وای، چقدر نگاهش می‌چرخد، انگار از چیزی خبر دارد که ما نداریم و دارد به ریشمان می‌خندد. غلط نکنم از ۲۰ سال بعدِ خودش بی‌خبر است، از شهریور ۱۳۲۰ که نگاهش در تبعید همین جوری خسته و بی‌امید است و بعد هم عین احمد شاهِ ناامید، می‌افتد و می‌میرد، البته در ۱۳۲۳٫

۸- محمد میرزا کاشف‌السلطنه؛ بازرگان و چایکار (۱۲۴۴-۱۳۰۷ ش)

این مرد که روزگاری چای و دارچین و ادویه هندی به ایران آورد، در سرزمین گیلان کشت چای راه انداخت و ایران را از واردات دائمی و کمرشکن نجات داد، در جوانی چه نگاه مصمم و پرامیدی دارد، با آن سبیل‌های بالا پریده و چشم‌های چین‌دار که نشانه لبخند دائمی است، اما عکسش در پیری وقتی کلاه پهلوی را روی سرش چپانده و دارد حرص چای‌های وارداتی و خراب شدن اصلاحاتش را می‌خورد، واقعا دردناک است.

این چشم‌ها را چهره‌شناسان این جوری معنی می‌کنند: خسته و بی‌امید، پوف به این دنیا و بزرگانش… بعد هم البته ماشینش می‌رود ته دره و می‌میرد و به قولی به خاطر همان چشم‌های پرآرزو می‌خوابد توی قبر.

۹- احمد قوام (۱۳۳۴- ۱۲۵۲ش)؛ نویسندگی فرمان مشروطیت و مخالفت با آن، پنج دوره نخست وزیری، نماینده زمان قاجار و حاکم خراسان این وسط‌ها و….

چشم‌ها متمرکزند، انگار با دقت به چیزی نگاه می‌کند، بسیار کنجکاو، بسیار باهوش و به قول روان‌شناسان طرفدار چهره‌شناسی، با کمی شرارت نهفته در نگاه و لبخند کجی که انگار جهان را به سُخره می‌گیرد. قبول که قوام پسیان را به کشتن داد، شرارت‌ها در خراسان کرد، اما روزی با همین شیطنت و زبلی خطرناکش ایران را از طعمه شدن نجات داد، چی کار کرد؟ به آمریکا و انگلیس و روسیه قول نفت شمال و جنوب را داد، توده‌ای‌ها را با کمکشان تار و مار کرد و ایران را از تقسیم شدن به صورت حلوا حفظ کرد، آن هم با دوز و کلک!

۱۰- شعبان جعفری (۱۳۰۰- ۱۳۸۵ ش)

پهلوان درخونگاهی که چماق‌دار و چاقوکش شد، اینجا چشم‌هایش بسته است، چشمک می‌زند، یا کور شده و نمی‌بیند در کودتای پرسروصدایی که چماقش بوده است؟

۱۱- نعمت‌الله نصیری (۱۳۵۷-۱۲۸۹ش)

جناب ژنرال را بعد از کودتای ۲۸ مرداد در حال درجه گرفتن تماشا کنید، شاه را برگردانده، دولت را سرنگون کرده و حالا دارد جایزه می‌گیرد، بعله، چشم‌ها به اندازه چشم محمدعلی‌شاه به هم نزدیک است، دماغش هم که دراز است که به قول چهره‌شناسانِ طرفدارِ افلاطون، یعنی« کاملا تابع خشم و احساسات درونی‌اش است»، این وسط آن خنده ابلهانه و آن نگاه سردرگم چی بود که روان‌شناسان غربی و شرقی را به فکر انداخت نکند این آقا که بعدا مهره اصلی ساواک شد و به دست انقلابی‌ها اعدام شد، اصلا در این روز نفهمید که؛ چی شد، چی شد؟ کی بود، کی بود؟…. یعنی واقعا اگر کار این یکی هم نبود، کار کی بود، آن کودتای ننگین مرداد ۱۳۳۲؟

بازدید:۴۷۳۰۵۶

رتبه مقاله در گوگل:

خروج از نسخه موبایل