نماد سایت مرکز مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج آنلاین

مرکز مشاوره گلستان

 

مرکز مشاوره گلستان

برترین و معتبرترین مرکز مشاوره گلستان در سطح ایران به همراه بهترین دکتر روانشناس و روانپزشک

مرکز مشاوره ازدواج گلستان

فقط با یک مشاور خانواده از بهترین مشاوران ایران به صورت مشاوره با متخصص زنان یا  مشاوره آنلاین و مشاوره تلفنی

 

احساس‌های عجین‌نشده

 

بعضی وقت‌ها از زمین و زمان می‌باره و تو بدون هیچ چتر یا سرپناهی باید زیر بارش‌ها قدم برداری… اون‌قدر بری تا بلکه سرپناهی پیدا کنی و البته مهم اینه که همین قدم زدن بدون فکرکردن به مقصد و سرپناه هم می‌تونه لذت‌بخش باشه… اما زیر تمام بارش‌ها خودت تنهایی و نه کسی هست که برات چتر بیاره و بالای سرت نگه داره، نه تو رغبتی داری که دیگران برات چتر به دست بشن!

پس خودت قدم برمی‌داری و از این‌که زمین و زمان برات می‌باره لذت می‌بری و با ترس خداحافظی می‌کنی…

***

تقریبا همه خانواده‌ها نگران این هستن که بچه‌شون سیگاری نشه، اسیر دوست ناباب نشه، عاشق نشه، از خونه فرار نکنه و خلاصه از این‌جور فکرها… تازگی‌ها هم که از این مستندهای «بدبختی‌شناسی» زیاد از تلویزیون پخش می‌شه. اما واقعا اینها تونسته منو قانع کنه سیگار نکشم؟ تونسته منو قانع کنه از خونه فرار نکنم؟ تونسته منو قانع کنه عاشق هر کسی نشم؟ تونسته منو قانع کنه دوست ناباب پیدا نکنم یا خودم دوست ناباب نشم؟!

چرا از بین همه این آدم‌هایی که دوستشون دارم و نگرانم هستن، کسی نمی‌آد بدون احساسات بی‌مورد و اضطراب پدر و مادر گونه با من به مناظره بشینه و قانعم بکنه، واقعا قانعم بکنه.

یا به جای این‌که از تجربیاتش در مورد عشق‌های بی‌سرانجام برام بگه، بیاد و حرف‌ها و دردهای منو بشنوه و به سبک خودم کمکم کنه…

همه فقط حرف‌ها و راه‌حل‌های همدیگه رو تکرار می‌کنن، بدون این‌که متوجه باشن صورت مسئله ما فرق داره…

وقتی می‌شینیم با بزرگ‌ترها بازی‌های جام جهانی رو نگاه می‌کنیم، کمتر پیش میاد که شنونده خاطرات جام‌های جهانی گذشته نباشیم! مثلا این‌که می‌گن «تو یادت نمیاد!… توی جام جهانی ۱۹۸۶، آرژانتین چه بازی‌هایی می‌کرد…»

اما همون طور که توی جام جهانی ۱۹۸۶ من نبودم، خودت هم توی جام جهانی ۱۹۳۸ نبودی! اما همین الان من خودم آمار تمام بازی‌های ۱۹ دوره قبل جام جهانی رو دارم و علاوه براین‌که می‌دونم آرژانتین توی جام جهانی ۱۹۹۰ چه بازی‌هایی کرده، می‌دونم که توی هر بازی در چه دقیقه‌ای چه تعویض‌هایی داشته و حتی می‌دونم توی فینال ۱۹۳۸چرا ایتالیا دوتا گل از مجارستان خورد و چهار تا گل ایتالیا چه‌جوری به ثمر رسید!

پس نبودن مهم نیست، دونستن مهمه!

 

من دلتنگم، پس هستم!

دلتنگی حس عجیب و غریب و دوست داشتنی‌ای است. به گمانم همان طور که اگر دنیا شعر نداشت، چیز مهمی کم داشت، اگر ما آدم‌ها هم دلتنگ نمی‌شدیم، چیز مهمی در روابط انسانی کم بود.

شاید حس شکوه حسرت‌خوردن یا از دست دادن یا تجدید خاطرات از دست رفته یا خیلی چیز‌های دیگر با این حس دلتنگی آمیخته است. ما دلتنگ آدم‌ها و چیز‌هایی می‌شویم که روزگاری از عمرمان را رنگ خوشی زده‌اند. و این دلتنگی گاهی به مثابه بزرگداشت روزگار بودن آن آدم‌ها و آن حس و حال است! اگرچه خودم خوب می‌دانم با همه اینها که نوشتم گاهی دلتنگی چقدر آزاردهنده و حتی کشنده است. دلتنگی‌هایی که درمانی ندارند، از این دسته‌اند. اما گاهی دلتنگی‌ها را می‌توان کم کرد یا دور کرد یا حتی از بین برد. دلم از خوشی ضعف می‌رود و با یک تلفن اشکم سرریز می‌شود.

وقتی یکی از دوستانم از میان افکارش برایم سخن می‌گوید. و وقتی برایتان در دو خط کوتاه می‌نویسم که دلتنگ نوشتن پدرم  هستم، یادم می‌افتد که این از دلتنگی‌های من نیز هست و درد مشترک! من هم مدت‌هاست دوست دارم کسی از ته دلش چیزی جایی بنویسد و من ده‌ها بار بخوانمش و باز بخوانم. باز از میان خط‌هایش نانوشته‌های افکارش را بیابم. این گفته‌ها به من این بهانه را داد تا دلتنگی تو را درمان کنم و از تو بخواهم برای با هم بودنمان دعا کنی. این که می‌نویسد یا نه با اوست، اما من قدمی برای رفع دلتنگی تو که می‌دانم دلتنگی خیلی از بر و بچه‌های ما همین است. شاید به مصداق تو نیکی می‌کن و در دجله انداز کسی جایی روزی ناگهان این دلتنگی نانوشته و ناگفته بقیه را هم درمان کند. و این بهانه را به شما می‌دهم که برای این این روزها بگردید به دنبال کسی که می‌دانید دلتنگ کسی یا چیزی است و سعی کنید قدمی برای رفع دلتنگی‌اش بردارید. خوشحالش کنید حتی اگر نمی‌توانید برای دلتنگی‌اش کاری کنید و اگر دلتنگی‌اش از جنس دلتنگی‌های محال است، فقط خوشحالش کنید.

مود او را با شادی کوچک و غیرمنتظره‌ای که برایش می‌سازید، تغییر دهید و حداقل بگذارید برای ساعاتی این دلتنگی از او دور شود. آدم‌های خدای نکرده داغدار از کسانی هستند که دلتنگی محال دارند و قطعا هم در اطراف همه ما هستند. برای اجراکردن بهانه‌ها ما داریم یک تمرین خوب دیگر هم با هم می‌کنیم و آن تمرین با دقت دیدن دنیای اطرافمان است، دیدن جزئیاتی که نوشته بودم دارد در هیاهوی پرشتاب این شهر شلوغ گم می‌شود و یادمان نرود که هنر و زندگی فقط در همین لحظه‌های جزئی است که جان می‌گیرد. اگر هم کسی را دارید که دلتنگی‌اش محال نیست، خب مانند من دلتنگی‌اش را برطرف کنید. بلند شوید، خوب نگاه کنید و بهانه دورکردن دلتنگی یک دلتنگ شوید! خدا را چه دیدی شاید دلتگی خودتان هم در این میان لااقل کم شد! و…

 

شاخه طوبی

از آن گرفتارانیم که رفع گرفتاری را به ایشان وعده داده‌ای. شبیه‌ترین چیزها به خواسته تو و سزاوارترین کار به بزرگواری تو، رحمت آوردن بر کسی است که از تو رحمت خواهد و به فریاد رسیدن کسی که به تو فریادرسی کرده. پس بر زاری ما نزد خود رحمت آر…

امام سجاد(ع) / صحیفه سجادیه (قسمتی از دعای دهم)

 

مناجات‌نامه

خدایا! من گم شده‌ام، در لابه‌لای کوچه‌های تنگ و قدیمی شهرم.

در بین خروارها خاک بی‌احساسی، در میان دریایی از غرور و در ژرفای فریب‌ها، گمگشته‌ترینم.

خدایا! من از پشت پنجره‌های بسته خانه از میان پیچک‌هایی که بر دیوارهای کاه گلی شهر پیچیده، رویش غنچه‌های بودن را می‌بینم، اما چه کنم که گم شده‌ام.

خدایا!

کمک کن یک بار دیگر پیدا شوم…

 

آیه‌های زمینی

ز دیده به جای اشک خون می‌آید

دل خون شده، از دیده برون می‌آید

دل خون شد از این غصه که از قصه عشق

می‌دید که آهنگ جنون می‌آید

می‌رفت و دو چشم انتظارم بر راه

کان عمر که رفته، باز چون می‌آید؟

با لاله که گفت حال ما را که چنین

دل‌سوخته و غرقه به خون می‌آید

کوتاه کن این قصه جان‌سوز ای شمع

کز صحبت تو، بوی جنون می‌آید

دکتر علی شریعتی (دفترهای سبز، ص ۵۲)

 

نار و نی

وقتی صحبتش با بچه‌ها تمام شد، روی تک تک آنها را بوسید. قبل از آن‌که به نزدیک‌ترین خاک‌ریز اطراف دشمن برود، به تک تک سنگرها هم سرکی می‌زند و با بچه‌ها خوش و بش می‌کند.

اولین ساعات صبح است و دشمن فشار سنگینی آورده. بچه‌ها متفرق شده‌اند و هر کدام در گوشه‌ای سنگر گرفته‌اند. همه مات و مبهوت به دوردست خیره هستند. ناگهان چند خمپاره به سنگر او می‌خورد. خمپاره به پشت سر او اصابت می‌کند و پیکر نیمه‌جان و غرقه در خونش بعد از کنار رفتن‌هاله دود پیدا می‌شود. بچه‌ها سراسیمه به سمتش می‌دوند و به سرعت او را سوار آمبولانس می‌کنند. در آمبولانس به صورت هیچ کدام از بچه‌ها نگاه نمی‌کند و کلامی از دهانش بیرون نمی‌آید. تنها درد ناشی از ترکش‌های خمپاره است که بدنش را می‌سوزاند. آمبولانس به بیمارستان سوسنگرد می‌رسد، اما در آنجا امکانات کافی نیست. کمک‌های اولیه روی او انجام می‌شود و با آمبولانسی دیگر به اهواز فرستاده می‌شود. هنوز چند کیلومتری به اهواز مانده. چشمانش باز است و به سویی خیره شده. گویی دیگر درد نمی‌کشد. چهره‌اش آرام شده. همراهی که با اوست به راننده آمبولانس می‌گوید: دکتر شهید شد.

سی‌ویکم خرداد مصادف است با بیست‌ونهمین سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران، نماد مقاومت و فداکاری؛ درست چهار سال و دو روز بعد از درگذشت دوست دیرینه‌اش دکتر علی شریعتی.

قسمتی از سخنان دکتر چمران بعد از درگذشت دکتر شریعتی: «‌ای علی! دینداران متعصب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ روشنفکر می‌نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند. رژیم شاه نیز که نمی‌توانست وجود تو را تحمل کند و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می‌دید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره… «شهید» کرد…»

 

مرکز مشاوره خانواده گلستان

در زمینه های ازدواج، خانواده، مشکلات زناشویی در گلستان، مشکلات قبل وبعد ازدواج و مرکز مشاوره گلستان استفاده کنید.

بهترین مرکز مشاوره گلستان

 

خروج از نسخه موبایل