مرکز مشاوره بندرعباس نمونه در سطح کشور به همراه بهترین و مجربترین مشاوران و روانشناسان ایران
بهترین دکتر روانشناس، روانپزشک برای بهبود رابطه شما قبل زمان ازدواج و و بعد ازدواج در مرکز مشاوره بندرعباس
جوانان از ورزشهای بینالمللی چه میدانند؟
برای پسربچههایی مثل من که در محیط شهری بزرگ میشدیم و عاشق فوتبال هم بودیم، چارهای جز بازیکردن در کوچهها نبود. چند تا آجر به جای تیر دروازه (دروازه فلزی که با میلگرد درست میشد از آن آرزوهای دستنیافتنی بود)، توپ پلاستیکی دولایه و پنج، شش نفر «یار»، تنها چیزهایی بود که برای جشن بعدازظهرهای گرم تابستان لازم داشتیم و بعد بازی شروع میشد و سروصدای ما کوچه را پر میکرد.
همسایهها هم که در آن ساعت معمولا استراحت میکردند، چارهای جز تحمل این برنامه را نداشتند. افتادن توپ در حیاط همسایه هم که از الزامات بازی بود. الان که به یاد آن روزها میافتم، به صبر و تحمل همسایهها حسودی میکنم. این روزها دیگر کسی حال و حوصله این جور صبوریها را ندارد. کسی به صدای هیجان بچهها نیاز ندارد، به اندازه کافی در اطرافمان هیاهو و نویز وجود دارد. شاید ادوارد دوم کمی حق داشت.
«ورزش یک پدیده اجتماعی است» جملهای کلیشهای که این روزها هزاران بار آن را میشنویم. اما علاوه بر پدیده اجتماعیبودن، خصوصیت مهم ورزش، کالتبودنش است. حالا این کالت یعنی چه، بماند برای بعد، اما فعلا همینقدر بدانید که «کالت» یعنی چیزی که به آن عشق میورزیم، بدون آنکه دلیلش را بدانیم!
بازنویسی قانون ورزشی
کرنر: بعد از اعلام کرنر به نفع تیم اورتن در بازی مقابل تیم اسپورز در سال ۱۹۲۴، سم چگزوی (Sam Chedzoy) از نقطه کرنر پا به توپ شد و یکتنه مدافعان حیرتزده را دریبل زد و توپ را به تور دروازه چسباند.
بعد از آن فدراسیون فوتبال انگلستان قانونی را به تصویب رساند که به موجب آن زننده ضربه کرنر فقط یک بار میتواند به توپ ضربه بزند.
پرتاب اوت: ویلیام گان (William Gunn) هم عضو تیم فوتبال انگلستان بود و هم تیم کریکت. او در بازی تیم فوتبال انگلستان در مقابل تیم ناتز کانتی اسکاتلند در سال ۱۸۸۲، پرتابهای اوت تیمش را انجام داد. آن هم با یک دست و به شیوه بازی کریکت! بعد از این بازی بود که قانون پرتاب دودستی اجرا شد تا هر کسی با هر ژانگولری که خواست نتواند اوت پرتاب کند.
پنالتی: باز هم تیم ناتز کانتی. در سال ۱۸۹۱ در بازی این تیم و تیم استوک یک ضربه آزاد به نفع تیم استوک گرفته شد. بعد از نواختهشدن ضربه مدافع تیم ناتز، هنری (Hendry) توپ را در محوطه جریمه با دست به بیرون هدایت کرد. همین اتفاق فدراسیون فوتبال انگلیس را به فکر نوشتن قانون پنالتی انداخت.
دروازهبان: یکی از شگردهای لی ریچموند روز (Leigh Richmond Roose) دروازهبان عجیب و غریب انگلیسی، این بود که توپ را با دست میگرفت و از دروازه خودی تا نزدیکیهای دروازه حریف میدوید و آنجا توپ را به پای همتیمیهایش میرساند! این بهترین دلیل برای محدودکردن اجازه بازی با دست دروازهبانها شد.
ستارگان:
اولیور کرامول، صدر اعظم انگلستان در قرن چهاردهم
کرامول یک بازیکن خشن بود. او هنگام تحصیل در دانشگاه، عضو تیم اعیان بود و به بازیکنان طبقه کارگر اجازه حضور در تیم را نمیداد. حکایت شده بعد از آنکه کرامول محاکمه و اعدام شد، سر قطعشدهاش توپ فوتبال یک مسابقه فوتبال در قصر وست مینستر شد.
پاپ ژان پل دوم
در جوانی یک دروازهبان درجه یک بود، اما همیشه رأس ساعت چهار زمین را ترک میکرد؛ حتی وسط مسابقه. دوستانش از این رفتار او خشمگین میشدند، اما ژان پل جوان جواب قانعکنندهای داشت: «معذرت میخواهم، اما به پدرم قول دادهام که زود به خانه برگردم.»
خولیو ایگلسیاس
او هم در جوانی دروازهبانی میکرد، در تیم جوانان رئال مادرید. اما بعد از یک تصادف اتومبیل در سال ۱۹۶۲ مجبور به کنارهگیری از فوتبال شد. البته همین تصادف مسیر زندگیاش را تغییر داد. پرستاری که در بیمارستان مراقبت از او را برعهده داشت، برای آنکه خولیو نوجوان روی تخت بیمارستان حوصلهاش سر نرود، به او یک گیتار هدیه داد و همین آغازگر فرایند خوانندهشدن این ستاره موسیقی پاپ بود.
آلبرت کامو
زمانهای استراحت بین بازیهای فوتبال در دانشگاه اَلجیره، برای فیلسوف و نویسنده جوان بهترین فرصت برای تفکر درباره «فلسفه وجود» بود. کامو در جایی گفته: «آنچه راکه درباره اخلاقیات میدانم، مدیون فوتبال هستم.»
تاکتیک یا تیک تاک؟
اوایل ماجرای تاکتیک خیلی ساده بود: WM. مدافعان به شکل W در زمین قرار میگرفتند، مهاجمان به شکل M. تا قبل از جنگ جهانی دوم، تاکتیکهای نو در فوتبال جهان اصطلاحی غریب بود. فقط در اتریش و با تلاشهای مربی اسکاتلندی جیمی هوگان (Jimmy Hogan) روشهای جدیدی در آرایش بازیکنان شکل گرفته بود. شاگردان مکتب وین (Vienna School) در آن سالها بهترین تیم اروپا بودند، اما در دهه ۵۰ میلادی مربی تاتنهام، آرتور رو (Arthor Rowe) هیجان جدیدی به دنیای فوتبال تزریق کرد.
روش پاسهای کوتاه و سرعتی او در تقابل مستقیم با روش پاسهای بلند مکتب وین بود. ولی در واقع این مجارها بودند که با تاکتیک استفاده از سانتر فوروارد همگان را مقهور خودشان کردند، سرعت تغییر موضع بازیکنان و پاسهای کوتاهشان چشمگیر بود، اما یک ایراد اساسی داشت. کل این تاکتیک به تکنیک بازیکنان بستگی داشت. مجارها هنوز هم با تأسی به این تاکتیک بازیهای جذابی را ارائه میکنند.
برزیل در سال ۱۹۵۸ جام جهانی را تصاحب کرد. علت موفقیت برزیل، استفاده از روش ۴-۲-۴ بود؛ یک تاکتیک کاملا تهاجمی. اما عصر طلایی فوتبال تهاجمی با پیروزی تاکتیک ۳-۳-۴، ابداعی هلنیو هررا به سر آمد. این تاکتیک دفاعی که نامش را از واژه ایتالیایی کاته ناچیو به معنی قفل دروازه به وام گرفته بود، منتقدان فراوانی داشت. اما هررا معتقد بود که این، روشی زیبا در بازی فوتبال است. لیبرو، یعنی مدافعی که هنگام حمله به خط حمله اضافه میشود، محصول این تاکتیک است.
انگلستان با همین تاکتیک ۳-۳-۴ در سال ۱۹۶۶ قهرمانی جهان را از آن خود کرد. اما آلمانها و بهخصوص هلندیها خیلی زود این روش را شکست دادند. سیستم ابداعی هلندیهای دهه ۷۰، یعنی فوتبال کامل «total football» به هر بازیکنی این اجازه را میداد که در هر نقطه زمین بازی کند. البته ایراد بزرگ این سیستم این بود که اگر شما مدافعی مثل استاد اسدی در تیمتان داشتید، فاتحه تاکتیک خوانده شده بود!
عصر فوتبال کامل خیلی زود به سر آمد و سیستم قدیمی ۲-۴-۴ و سیستم جدیدتر ۲-۵-۳ جایگزین آن شدند. روش ۱-۲-۳-۴ ابداعی تری ونهبلز (که به خاطر آرایش بازیکنان در زمین به روش درخت کریسمس معروف شد)، وریسون ۲-۴-۴ آریگو ساچی، مربی آ.ث.میلان (مهاجم وسط به جای سانتر فوروارد) و سیستمهای پیچیدهتر هر روز به فوتبال اضافه میشوند، اما در این دنیای پرهیاهو یک سیستم هم وجود دارد که بعضی وقتها از تمام سیستمها بهتر عمل میکند: ۰-۰-۱۰ یا همان بزن زیر توپ خودمان!
باز هم مارادونا
مارادونا تجسم کامل یک کالت فوتبالی است. اگرچه فیفا پله را بهعنوان بهترین بازیکن تمامی اعصار معرفی کرده، اما فوتبالدوستان مارادونا را بیشتر از پله دوست دارند. شاید این جمله اریک کانتونا درباره مارادونا، بهترین تعریف از او باشد: «مارادونا برای فوتبال، مثل آرتور رمبو است برای شعر و موزارت برای موسیقی.» من بهشخصه طرفدار پروپاقرص آرژانتین هستم، بهخصوص امسال که مارادونا را بهعنوان مربی به همراه دارد.
آیا مارادونا میتواند آرژانتین را به قهرمانی برساند و نام خودش را در پانتئون فوتبال بالاتر از تمامی ستارههای جهان حک کند؟ خدا کند.
اسم مستعار
چه کسی برای بازیکنان فوتبال اسم مستعار انتخاب میکند؟
«یک روز در مدرسه یکی از همکلاسهایم مرا پله صدا کرد. آنقدر عصبانی شدم که نزدیک بود یک دعوای مفصل با او بکنم. وقتی ماجرا را برای پدر و مادرم تعریف کردم، آنها بعد از کمی فکر و نگاه به یکدیگر به من گفتند اتفاقا اسم مستعار خوبی است! از آن روز به بعد نام من شد پله.»
این حکایت پیداکردن اسم مستعار ادسون آرانتس دوناسیمنتو، ستاره برزیلی است؛ اتفاقی که مشابه آن برای هر فوتبالیست برزیلی دیگر کمابیش میافتد. اسم مستعار در برزیل، برای یک بازیکن از نان شب هم واجبتر است. فکر کنید یک گزارشگر فوتبال در برزیل یک صحنه پاسکاری را بخواهد برای شنوندگان رادیو گزارش کند: (زندگینامه پله)
اما در انتخاب اسمهای مستعار بازیکنان اروپایی خلاقیت کمتری به کار میرود. اکثر این اسمها یک کلمهای هستند. تانک (بودوین زندن)، توپ (رونالد کومان)، چکش (یورگ آلبرتز)، میخ (ویم یونک) و حتی کامپیوتر (یان لهچابا).
بعضی اسمها هم به صاحبانشان تشخص میدهند: پروفسور (آرس ونگر)، فیلسوف (لیلیان تورام)، دکتر (سوکراتس)، ماتادور (مارچلو سالاس)، رئیس جمهور (لوران بلان) و ژنرال (رینوس میشل).
حیوانات هم از این بازی بینصیب نماندهاند. گربه سیاه، عنکبوت، اختاپوس (همگی برای لیو یاشین، دروازهبان افسانهای روسها)، قوی هلندی (مارکو فنباسن)، Volture (امیلیو بوتراگئنو)، پلنگ سیاه (اوزه بیو)، زرافه (جک چارلتون)، بز (شوان گاتر)، اسب (اولگ لژنی)، مار (کانو)، غزال (فاستینو آسپریلا)، پشه (ریک مای کلاند) و لاما (فرانک ریکارد).
اما در اروپا، ایتالیاییها و هلندیها برای انتخاب اسم مستعار برای ستارهها خلاقیت بیشتری به خرج میدهند: سرباز کوچک (آنجلو دی لیویو)، پر سفید (فابریتزیو راوانلی)، Divine Ponytail (روبرتو باجو)، Snow Glake (باز هم رونالد کومان) و لاله سیاه (رود گولیت).
برزیلیها علاوه بر اسمهای کوتاهشان، لقبهای جالبی هم دارند که بیشتر به درد دایرهالمعارفها میخورد: پدیده (رونالدو)، گلوله انسانی (روبرتو کارلوس)، کلاه خود، گردباد، گرگ پیر، ضربه اتمی (همگی برای ریوالدو).
اسم کاراکترهای کارتونها هم خیلی به فوتبالیستها میآید: میکی ماوس (مارک اورمارس)، دامبو (ادوین ون درسار)، تنتن (باز هم رونالد کومان)، اسپایدرمن (والتر زنگا)، بتمن (مارکو سیمونه) و ایسمن (دنیس برک کمپ).
خفنترین هواداران
کن بیلی (Ken Bailey)
مرحوم بیلی، نمونهای درجه یک از طرفداران تیم انگلیس بود. در مسابقات ملی، از فرق سر تا نوک انگشتان پایش را به رنگهای قرمز و سفید و آبی درمیآورد. او سوژه مورد علاقه دوربینهای تلویزیون در دهه ۶۰ میلادی محسوب میشد.
دکتر فان (DR. Fun)، ملوان بازنشسته و معروفترین هوادار لیورپول در تمام سالهای دهه ۶۰ میلادی که هیچ کدام از بازیهای تیم محبوبش را از دست نداد و در تمام مدت در یک دستش چارلی، نماد عروسکی لیورپول و در دست دیگرش بوق مخصوص که مدام در آن مینواخت. (به نوعی شاید دکتر فان پدر بزرگ بوقچیهای آفریقای جنوبی محسوب شود.)
مرد پرنده: The Birdmon
معروفترین هوادار فوتبال در جهان، اهل کلمبیاست. کسی نمیداند نام واقعی او چیست، اما آنچه که او را به این شهرست رسانده، لباس عجیب و غریبی است که در تمام مسابقات تیم ملی کلمبیا بر تن میکند. البته عملا او لباسی نمیپوشد، بلکه از سر تا پایش را با پرهای زرد و قرمز میپوشاند، دقیقا مثل یک پرنده و همچون جادوگران آمریکای لاتین رقصهای اسطورهای میکند. مهمترین لحظه در طول حیات هوادارانهاش در جام جهانی ۹۴ آمریکا اتفاق افتاد، جایی که او به روی یک سیم رفت، دقیقا مثل یک پرنده و از آن بالا تیمش را تشویق کرد!
ورزش و موسیقی
علاوه بر پله که یک آلبوم موسیقی به نام خودش ضبط کرد و به بازار ارائه داد، کوین کیگان شاید معروفترین فوتبالیستی باشد که در عرصه موسیقی هم وارد شد. آهنگ «سرها بر فراز پاشنهها» در سال ۱۹۷۹، شش هفته در جدول پرفروشترین آهنگهای روز بریتانیا حضور داشت.
اندی کول، فوتبالیست انگلیسی دیگری است که تکآهنگش، «ایستادگی» به این جدول راه پیدا کرده.
ورزش و ادبیات
«یک نفر درباره جوزف. ک دروغهایی گفته بود. او هیچ وقت نگفته که تاکتیکهای مربی تیم بدیع و منحصربهفردند.»
جوزف. ک که فوتبالیستی اهل چک بود که قراردادی با تیم لیورپول بست، اما به دلایلی که نه برای ما و نه برای خودش مشخص شد، از تیم کنار گذاشته شد و بعد مثل یک «سگ بدبخت» به افسردگی مبتلا شد.
هرتزوگ – سال بلو
شاهکار تحسینشده این رماننویس آمریکایی، یک کمدی درجه یک است درباره ظهور و سقوط فوتبالیستی اتریشی به نام آندره آس هرتزوگ؛ شخصیتی افسانهای که ضرباهنگ، دیدگاه و حس تعادلش سر آخر او را به نابودی کشاند.
پستچی همیشه دوبار زنگ میزند – جیمز ام کین
در این رمان کالت کلاسیک، شخصیت اصلی یک پستچی است که قبلا دروازهبان تیم چلسی و تیم ملی انگلستان بوده. او همیشه قبل از تحویل بستههای پستی زنگ در را دو بار فشار میدهد، چرا که از جوابدادن به سؤال «چرا در یک چهارم نهایی جام جهانی ۱۹۷۰ به آلمانها اجازه زدن گل سومشان را دادی؟» خسته شده است! نمونه دیگر با همین تم، کتاب «پستخانه» چارلز بوکفسکی است؛ داستان پرسروصدای زندگی یک کارمند دون پایه اداره پست که در هر فصل کتاب قصههایی درباره نامههای فوتبالیستهای معروف را حکایت میکند.
۱۹۸۴ – جرج اورول
وینستون اسمیت، یک شهروند وفادار است که بهعنوان مدافع برای تیم لندن غربی بازی میکند. تیمی که دیکتاتور معروف، «برادر بزرگ» آن را شخصا هدایت میکند. بازی لندن غربی در برابر تیم «بقیه دنیا» چیزی از یک جنگ بزرگ کم ندارد.
باشگاه لندن غربی تجسمی است از کابوس «دهکده»، امپراتوری ترسناکی که «برادر بزرگ» آن را اداره میکند. اسمیت وفادار با سختکوشی مثالزدنی هر روز در تمرینات حاضر میشود تا قبل از بازی بزرگ به فرم ایدهآل برسد، البته تا قبل از آمدن اُبراین، مربی مخالف سیستم که با آمدن اتفاقات جدید در تیم رخ میدهد.
گرانترین یادگاریهای فوتبال
۱- پیراهن زردرنگی که پله در فینال جام جهانی ۱۹۷۰ بر تن داشت، در یک حراجی به قیمت ۱۵۷۷۵۰ (معادل حدود ۳۰۰ میلیون تومان) پوند چکش خورد؛ یک رکورد برای یک یادگاری ورزشی.
۲- مدال قهرمانی گوردن بنکس، دروازهبان تیم انگلستان که به قیمت ۱۲۴ هزار پوند (معادل حدود ۲۰۰ میلیون تومان) در سال ۲۰۰۱ به فروش رفت.
۳- پیراهن تیم ملی انگلستان متعلق به جف هرست در فینال همان جام که یک طرفدار دوآتشه در سال ۲۰۰۰ برای آن ۹۱ هزار پوند (معادل حدود ۱۰۰ میلیون تومان) پول بیزبان پرداخت کرد.
درمان بیماریهای افسردگی، استرس، انواع بیماریهای روحی و روانی، مشکلات زناشویی و خانوادگی به صورت آنلاین، تلفنی و حضوری
مرکز مشاوره تهران بهترین مرکز مشاوره ازدواج روانشناس خوب تهران روانپزشک خوب تهران مشاور ازدواج تهران