نجات جوانان از دعواها و درگیریهای خیابانی
وقتی در تیتر خبرها بخوانی که چهل درصد از قتلهای غیر برنامهریزیشده با سلاحهای سرد صورت میگیرد و بعد هم بفهمی که نیروی انتظامی تصمیم به جمعآوری سراسری این سلاحها گرفته، کنجکاویت گل میکند تا پی قضیه را بگیری و بفهمی داستان از چه قرار است. ما هم که کنجکاویمان گل کرده بود، رفتیم و پی قضیه را گرفتیم و با کلی ترس و لرز موضوع را پیگیری کرده، به دو بازار بزرگ سر زدیم: بازار اینترنت و بازار بزرگ تهران!
کم ندیدیم و نشنیدیم که جوانان سهلانگار، در اثر لجبازی و کل کلهای لفظی در کوچه و خیابان طعمه اراذل شده و جان خود را از دست داده و یا سخت مجروح و زخمی شدهاند. این حوادث ناگوار، در همین تهران خودمان و شاید بارها در جلوی چشم خود و یا نزدیکانمان رخ داده و شاید گاهی هم گریبان خودمان را گرفته است. علی یکی از قربانیان همین حوادث است که چند ماه پیش بیناییاش را در اثر یکی از همین دعواهای خیابانی از دست داد. او در یک بعد از ظهر بهاری، در خیابانی خلوت با یکی از همین اوباش که قصد ربودن کیف علی را داشته، دست به یقه شده، و درحالی که در مقابل چاقوی شخص مذکور هیچ سلاحی برای دفاع از خودش نداشته تقلا میکند تا چاقوی شخص را مهار کرده و به زمین بیاندازد، که تلاشش نافرجام مانده و سارق، سریعا پنجه بوکسی را در چشمان علی فرو میکند. علی اولین قربانی نزاعهای خیابانی نبوده و مسلما آخرینش هم نخواهد بود؛ ولی چه کسی مسئول خون افرادی ست که این گونه بی گناه، قربانی ناهنجاریهای روحی-روانی عده ای دیگر میشوند؟
از علی در مورد رسیدگی به پروندهاش پرسیدیم و او در کمال ناباوری گفت که هنوز پلیس مجرم را شناسایی نکرده و همچنین سی میلیون هزینه درمان بینتیجهاش را نیز هیچ نهادی، تقبل نکرده و بیمه هم بخش کمی از این هزینهها را پرداخته است و با تمام این هزینهها هنوز، بینایی علی هیچ بهبودی پیدا نکرده است.
در جریان چنین پروندههایی، هرگز کسی پاسخگوی این بی رحمیها و دد منشیها نبوده تا بالاخره اواسط مرداد ماه امسال، نیروی انتظامی تصمیم گرفت طرحی را مبنی بر مقابله با حاملان سلاحهای سرد که از دو سال قبل وعده داده بود؛ عملی کند. نیروی انتظامی دلیل این طرح را چنین بیان میکند: «دو سال قبل، چهل و دو درصد و همکنون هفتاد و پنج درصد قتلهای خیابانی، با چاقو صورت میگیرد. و این آمار و ارقامی، خب مسلما امنیت شهر بزرگی نظیر تهران را بسیار به خطر انداخته است.» ماده قانونی که انگیزه مبارزه با سلاحهای سرد است، ماده ۹۱۷ قانون مجازات اسلامی است که به موجب آن، هر کس به وسیله چاقو یا هر نوع اسلحه دیگری تظاهر به قدرتنمایی کرده و در نزاعهای خیابانی از آن استفاده کند، بنا بر رای دادگاه به ۶ ماه تا ۲ سال حبس تغریزی و یا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهد شد.
به هر حال طبق برنامه نیروی انتظامی این طرح در تهران اجرا شد که در همان روز اول اجرای طرح، سیصد و بیست و یک نفر که دویست نفر از آنها سابقهدار بودند، دستگیر و به نیروی انتظامی تحویل داده شدند. در پی اجرای این طرح، در همان روزهای نخست، ۷۰۸ قبضه قمه، ۲۷۳ قبضه چاقوی نا متعارف، و ۲ قبضه سلاح گرم جمعآوری شد. این طرح به مدت دو هفته در تهران اجرا شد، ولی باید دید که آیا تنها با اجرای دوهفتهای این طرح، ریشه نزاعهای خیابانی، میخشکد؟
اون که بخواد بزنه، میزنه…
از ایستگاه بهشتی سوار مترو میشوم. باید در ایستگاه ۱۵ خرداد پیاده شد تا به بازار رسید. ایستگاه درست روبروی دادگستری است که زیان دیدگان کلاهبرداری مجتمعهای نگین غرب جلوی آن تجمع کردهاند. شلوغی همیشگی بازار، تنه به تنهام میزند و مجابم میکند دوربینم را در کیفم بگذارم و در جیبهایم به موبایل و کیف پولم چنگ بزنم. هیچ وقت برای خرید چاقو و سلاح سرد به این جا نیامدهام، چون هیچ وقت هوس چاقوکشی به سرم نزده. از فروشندهها سوال میکنم و هر کدام جایی مختلف را نشان میدهند. یکی از راستهها را انتخاب میکنم و به داخل بازار میروم. از راسته ساعت فروشها به لباس فروشها میرسم. از فروشنده جوانی که کمی ظاهرش خلاف است سوال میکنم: «آقا چاقو جیبی کجا میفروشن؟» – «واسه چی میخوای؟ خودت؟ حاجی این میخواد یکی رو خط خطی کنه. کجا بره؟… باید بری بازار کویتیها… ولی دنیا دو روزه! بی خیال چاقو ! گناه داره! آشتی کنین، صفا کن زندگی رو…»
در بازار کویتیها یک مغازه پیدا میکنم که چاقوهای خوبی دارد. «آقا این چاقوها چنده؟» – «تک فروشی نداریم.» «یعنی چند تایی میدین؟» – «میان، ۱۰ تا ۱۲ تا میخرن» «خب حالا بهترینهاش چنده؟» – «معمولی متوسط ۱۵۰۰۰، ضامن دار متوسط آمریکایی ۱۴۰۰۰» «قیمتها بعد از طرح جمع آوری فرقی کرده؟» – «مگه اصلا طرحی هست؟» «آره طرحش هست که جمع کنند.» – «جمع کنند، ما که مجوز داریم…» «کجا دیگه دارند؟» – «نمیدونم، من تازه اومدم اینجا…»
همینطور از مغازهداران آدرس میپرسم. بیشتر آنها میگویند باید مولوی دنبالش بگردم. به چهار سوق بزرگ میرسم و باز از مولوی میپرسم. یک مغازهدار میگوید ۵ دقیقه راه است و مسیر را نشانم میدهد. ۵ دقیقه بعد از پیر مردی میپرسم که آیا درست آمدهام، میگوید ۵ دقیقه راه است. ۵ دقیقه، ۵ دقیقه… به فواصل ۵ دقیقهای مغازهداران مولوی را ۵ دقیقه دورتر میکنند. بعد شش یا هفت ۵ دقیقه به اطراف مولوی میرسم. مغازههای زیادی چاقو دارند. بیشتر مغازههایی که فندک میفروشند این چاقوها را هم دارند.
از مغازهداری که فندک میفروشد سراغ چاقو میگیرم: «آقا چاقو کجا میفروشن؟» – «چه جور چاقویی میخوای؟» «ضامندار، از همینهایی که چاقوکشها دارن…» به پشت مغازهاش میرود و با یک کارتون بر میگردد، پر از مدلهای مختلف چاقو… از قیمتها میپرسم، جواب میدهد که فرقی نکرده. در مغازه بغلی پیرمردی در حال دعا خواندن است قیمت چاقوها را میپرسم…. «کدوم بهتره؟» – «همشون مثل هم هستن» «آیا قیمتها بعد از طرح جمعآوری سلاحهای سرد فرق کرده؟» «من نمیدانم.» «پس کی میدونه؟» – «من فقط میفروشم، بگو کدوم رو میخوای بهت بدم. اگر اطلاعات میخوای برو از اطلاعات مرکزی بپرس» «اطلاعات مرکزی دیگه کیه؟» – «اونی که چاقو میکشه…»
به مولوی که رسیدم از هر کس سراغ میگرفتم میگفت باید به میدان سید اسماعیل بروم. همان مسیری را که آمده بودم تا اولین دو راهی بازگشتم و مسیر دوم را ادامه دادم. نرسیده به میدان یک مغازه در ویترینش چاقوهای خوبی گذاشته، اما وقتی قیمت میپرسم با فروشنده جوانش با بداخلاقی میگوید که تک فروشی ندارند. اما با پافشاری من میگوید که دوجین از بزرگترین چاقوها ۱۲۰ هزار تومان است. دعواهای خیابانی
در خود میدان، مغازهای که ابزار میفروخت در ویترینش چاقو نیز گذاشته بود. از قیمتها پرسیدم، مشابه با بقیه مغازهها. اما فروشنده در جواب این که آیا پس از طرح، قیمتها تغییر کرده یا نه، پاسخ داد که هفت هشت درصد کم شده. آن سوی میدان در مغازهای با ویترین پر از چاقو – که به نظرم از همه آنچه تا کون دیده بودم بهتر بود – پیرمردی نشسته بود. من از چاقو کش بودم حتما از آن پیرمرد چاقو میخریدم. چاقوی آمریکایی ۲۰ هزار تومان و بزرگترش با دسته طرح دار ۲۴ هزار تومان. باز هم همان سوال همیشگیام را پرسیدم: – «پسر جان همیشه میان جمع میکنن. باز هم میان میخرن. قیمتها هم همیشه زیاد میشه، کم نمیشه…»
نجات جوانان از دعواها و درگیریهای خیابانی
این سوی سید اسماعیل گران میشود، آن سویش ارزان !!!
جایی که بازار سید اسماعیل و بازار حضرتی به هم میرسند، به مغازه دیگری بر خوردم. وقتی به ویترینش نگاه میکردم، چند نفر دیگر نیز آمدند. به نظر در این کار حرفهای بودند. این را میشد از ظاهرشان و طرز به دست گیری چاقوها تشخیص داد. یکی ازآنها نیز چاقویی کوتاه اما بسیار پهن که شبیه به ساطور با سایز کوچک بود خرید و به جای ۱۲ تومان، ۱۱ تومان حساب کرد و حتی از نوک چاقو ایراد گرفت که چرا تراشه دارد و این خوب نیست…
وقتی چاقوکشان گرامی رفتند و سر فروشنده جوان مغازه خلوت شد، در حالی که روی ویترینش را دستمال میکشید از او پرسیدم: «بعد از طرح جمع آوری قیمتها فرق کرده؟» به داخل میرود و با صاحب کارش حرف میزند. سپس صاحب کارش به من جواب میدهد: – «قیمتها فرقی نکرده، آخه اون که بخواد میدونه از کجا بگیره، اصلا این نباشه میره کارد آشپزخانه رو برمیداره. کارد آشپزخانه نباشه، پیچ گوشتی بر میداره. پیچ گوشتی نباشه، آهن رو صیقل میده. اون که بخواد بزنه، میزنه…»
بازدید:۴۲۳۶۵۲